اره تو لیاقت صمیمیت بیشتر باهامو نداشتی ؛
تو طوسی بودی من سفید ؛
تو کدر شدی من شفاف ؛
تو پنهان کردی من ابراز ؛
تو با دشمنم دوست شدی من با دوستات آشنا ؛
ببین ؛
دلم برای اونی که قبلا بودی تنگ میشه ولی خودت دیگه حتی اهمیتی نداری ؛
دیگه کسی نیست که با هنرش اشکتو از سر ذوق در بیاره ؛
دیگه کسی نیست که از صدای نفست متوجه حضور تو بشه ؛
دیگه کسی نیست که از چشمات عمق همه چیو بفهمه ؛
دیگه کسی توی شلوغی نمیاد دستشو بزاره روی شونت و بهت بگه خوبی ؛
دیگه کسی بلدت نیست ؛
دیگه کسی نیست که برق چشاشو ببینی ؛
دیگه کسی اونجوری که من سیوت کردم اسمتو نمیگه ؛
دیگه کسی واست دلبری نمیکنه ؛
کسی واست شعر نمیخونه ؛
کسی محکم بغلت نمیکنه ؛
کسی منتظرت نمیمونه ؛
تو خلوت به حرفات گوش نمیده ؛
پشت سرت ازت دفاع نمیکنه ؛
تو خودت خواستی که سر توعم بشم ورژن اصلیم و برات منطقی ترین تصمیمارو بگیرم ؛
همونجوری که واسه همه ی مسائلم هستم ؛
دیگه وقتی نگاهت بهم میوفته لبخند نزن ؛
دیگه دستمو نگیر ؛
دیگه حالمو نپرس ؛
دیگه از صدام تعریف نکن ؛
بهم فکر نکن نیا تو خوابم ؛
کاش میتونستی به بقیه بگی دیگه سراغتو از من نگیرن ؛
دیگه درموردت ازم نپرسن ؛
تو شدی سنگ پشت سیب گلوم ؛
تا 7 روز دیگه قورتت میدم و دفعت میکنم ؛
آره من ازت گذشتم چون از خط قرمزام گذشتی ؛
من بزرگتر از سنت باهات رفتار کردم ؛
تو یه آدم بی ثباتی و من همونی که تا آخرین لحظه پای ارزش های زندگی و حرفاش میمونه ؛
تو خیلی از من بزرگتری و این فقط به ظاهره ؛
دیگه اجازه نمیدم دو تا سیاره ی قهوه ای رنگت چند دقیقه به چشمام زل بزنه ؛
من نمیتونم سر تو از اهدافم دور شم ؛
من نمیتونم بخاطرت بیخیالِ چهارچوب های شخصیم بشم ؛
نمیتونم تو رو بالاتر از خودم دوست داشته باشم ؛
میدونی ؛
اگه الان اسمتو بگم همه میشناسننت ؛
چون من همه جا رو از عطر خوبیات آبیاری کردم ؛
دیگه از غافلگیری های یهویی و فهمیدنِ زیر نویست بدون اینکه مکالمه ای رد و بدل شه خبری نیست ؛
من ترجمه ی تو بودم و تو ترجمه ی من ؛
به هر حال ؛
ازت ممنونم که باعث رشد بیشترم شدی ؛
گره خوردن بخشی از داستان ما توی بساط این سفر فنا پذیر از جالب ترین و تکرار نشدنی ترین اتفاقات بوده ؛
از قلبم برای همیشه ممنوع الخروجی ؛
از ذهنم اما 🚮 ؛
نگران من نباش ؛
نمیزارم زیاد احساساتمو خدشه دار کنی ؛
من خوبم ؛
خوب ترم میشم ؛
میدونی ؛
تو مثه لیمو شیرین بودی ؛
اولش شیرین و بعدش تلخ شدی ؛
و دوباره یه لیموی دیگه کاشتی ؛
اما دیگه خدا در گوشم گفت ادامه به صلاح نیست ؛
منم گفتم چشم ؛
هر چی تو بگی ؛
پس خدانگهدارت ؛
ای که از من من تری ؛
بماند به یادگار ؛
از 17 اردیبشهت هزارُ چهارصدُ سه ؛
#من