واهد بود. ما بی‌نظیرترین نسلی هستیم که نه قبلاً وجود داشته و نه بعدها به وجود می‌آید. نه نسل قبل از ما باورش می‌شد که روزی بیاید که هر کسی صاحب تلفنی باشد و با آن با هر کجای دنیا تماس تصویری بگیرد و تلویزیون‌های رنگی هوشمند، کامپیوتر، لب‌تاب و ماهواره داشته باشد و صاحب اینترنتی شود که جهان را به دهکده‌ای کوچک تبدیل کند و جای پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها سرای سالمندان باشد و آپارتمان، مکان زندگی شود. و نه نسل بعد از ما باورش می‌شود که روزگاری، مردمی بدون تلویزیون و موبایل زندگی کرده‌اند، بچه‌ها اتاق مخصوص نداشته‌اند، خانواده‌ها پرجمعیت بوده‌اند و بچه‌ها کلی برادر و خواهر و خاله و عمو و دایی و عمه داشته‌اند، خبری از اینستا و واتساپ و…نبوده و خانه‌ها، حیاط بزرگی داشته‌اند. ما نسل انتقالیم. آخرین بازمانده‌های نسل سُنّتی و اولین اهالی دهکده مجازی نسل مُدِرن. ما با تمام سختی‌هایی که داشته‌ایم نسلی بی‌نظیریم ...!😔😔🤔🤔🌹🌹 : اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما *رزمندگان دیروز* به *رزمندگان فردا* بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید. مبادا *ارزش‌ها* را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، ارزش ها، مثل امروز، *عوض* می شود و *عوضی‌ها* ارزشمند می شوند. می بینید که چگونه ما را *غریبه* می‌پندارند!  آن روزها: *قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن* بر می گشتیم. *راست قامت*  می رفتیم.. *کمر خمیده* بر می گشتیم. *دسته دسته* می رفتیم. *تنها تنها* بر می گشتیم. بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری. فقط *آغوش گرم مادری* چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..! اما مردانه، ایستادیم... باور کنید که: ما هم دل داشتیم، فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم. اما با *دل* رفتیم... *بی‌دل* برگشتیم. با *یار* رفتیم... با *بار* بر گشتیم. با *پا* رفتیم... با *عصا* بر گشتیم. با *عزم* رفتیم... با *زخم* برگشتیم. با *شور* رفتیم... با *شعور* برگشتیم. ما اکنون *پریشان* هستیم. اما *پشیمان* نیستیم. *ما* همان کهنه *رزمندگان* پیاده‌ایم که *سواری* نیاموخته‌ایم. *ما* همان هایی هستیم که به *وسوسه‌ی قدرت* نرفته بودیم. می‌دانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟ *۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!! اما *مردانگی* را *تنها* نگذاشتیم. ما *غارت* را آموزش ندیده بودیم. رفتیم و *غیرت* را تجربه کردیم. اکنون نیز *فریاد* می‌زنیم که: این *حرامیان یقه سفیدان قافله‌ی اختلاس* از ما نیستند... *این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریده‌اند* از ما نیستند . این *خرافات خوارج ‌‌‌پسند* وصله ی مرام ما نیست. *ما* نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم. اما *استخوان در ‌گلو* و *خار در چشم*، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمنده‌ایم,, شرمنده ایم، با صورتی سرخ. شرمنده ایم، با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است ای همه ی آنانی که *احساس پاک* را می شناسید! *ما*، اگر به جبهه نمی‌رفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟ شما را به آن خون شهیدان، ما را *بهتر قضاوت* کنید. حساب اندکی از ما که *آلوده* شدند و *شرافت* خود را فروختند، را به پای ما ننویسید. *بگذارم و بگذرم* سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان گر سر برود من نروم از سر پیمان ای خاک مقدس که بود نام تو ایران فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟ تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند. شهدا شرمنده ایم نامش نمیدانم اما هرکه هست سرباز است سرباز