وَ الشِمْرٌ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِکَ مُولِغٌ سَیْفَهُ فِی نَحْرِکَ قَابِضٌ شَیْبَتَکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ وَ قَدْ سَکَنَتْ حَوَاسُّکَ وَ خَمَدَتْ أَنْفَاسُکَ وَ وَرَدَ عَلَی الْقَنَاةِ رَأْسُکَ وَ سُبِيَ أَهْلُكَ كَالعَبِيدِ ...
در حالیکه شمر ملعون بر سینه ات نشسته بود و شمشيرش را به حنجر تو فرو میبرد و محاسن سپید و غرقه بخون تو را در مشت گرفته بود و به شمشیر آخته اش گلویت میبرید و ذبحت میکرد، و تو مشاعرت به خموشی افتاده و نفسهایت فرو افتاده بود؛ و سرت بر سر نیزه گشت و خانواده ات چون بردگان اسیر گشتند ...
(بحارالانوار ج۹۸ ص٢۴٠و٢۴١)