🌺
نمونه ای از پایبندی به دین
💠عبدالحسین، اول در سبزی فروشی🥦🥒 کار می کرد و مدتی هم در🥛 شیر فروشی بود. اما زود از آنجا بیرون آمد.
مےگفت: سبزی فروش آشغال تحویل مردم می دهد و شیرفروش آب قاطی شیر میکند و می فروشد!
خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را نکنی رشد نمی کنی! او هم می گفت: نمیخواهم رشد کنم
یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر بنّایی و کمی
وسایل خریده بود صبح رفت برای کار بنّایی⛏
وقتی آمد خیلی خوشحال بود! 💵ده تومان مزد گرفته بود! به بچه🍞 نان که می داد، میگفت: از صبح تا الان زحمت کشیده ام! بخور! نان حلال است. بالاخره هم بنّا شد.
🍃🌸{... قبل از انقلاب بود که} باید برای ادامه خدمت، می رفت منزل جناب 👨✈️سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر👩🎤 او را که دید فرار کرد و برگشت به پادگان.
هجده توالت بود که هر نوبت چهار نفر باید تمیزشان می کردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را می کشید. یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همان جا، مگر نه؟
تأثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت های توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آن جا پا نمی گذارم!»🌷🌷
بیست روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند......😊
شهید عبدالحسین برونسی🕊🌹
📚خاک های نرم کوشک ، زندگینامه و خاطرات شهید عبدالحسین برونسی
#شهیدبرونسی
#سیره_عاشقان
@ayatollah_haqshenas