حسن را مینشاند روی پاهایش
برایش بداهه شعر میخواند :
«انتَ شبیهٌ بأبی ،
لستَ شبیهاً بعلی!»*
علی نگاهشان میکرد و لبخند میزد ...
فاطمه راست میگفت .
حسن (ع) خیلی شبیهِ پیامبر(ص) بود.
بعدترها روزی گوشهای کنار معبر نشسته بود ،
هر کس از آنجا عبور میکرد ؛
میایستاد و محو تماشای چهرهاش میشد.
انگار رسولِ خدا زنده شده باشد!
آنقدر ایستادند به تماشا که
معبر پر ازدحام شد !
امام بلند شدند که مسیر مردم مسدود نشود ...
*یعنی تو شبیه پدرم هستی ،
شبیه علی نیستی ...