یکشنبه شب به من گفت فردا باید برم بیا موهای منو کوتاه کن😔
گفتم نه موهاتو کوتاه نمیکنم نمیخواد بری
محمد آمد کنارم و گفت این یه وظیفه است که به من سپرده شده من باید برم موهامو کوتاه نمیکنی گفتم نه خندید وگفت باشه
رفتم شام آوردم و خوردیم
روز دوشنبه دخترم مریض شد بود شدید بیدار شدیم بچها رو حاظر کردمگوشی مبایل شهید خادمی رو خاموش کردم
برقها رو خاموش کردم یواش از خونه رفتیم بیرون دکتر