💠 قسمتی از دست نوشته و نامه های شهید حسین عباسی 🔸 گاهی تنهاییم مضاعف می شود و احساس می کنم که هنوز خیلی خیلی عقب هستم. خودم را نساختم و خیلی اوقات در خود فراموشی هستم و حتی خدا فراموشی. بعضی از مواقع احساس می کنم که دارم عصیان و طغیان می نمایم نه از پول و دارایی و ... بلکه از بی ایمانی و بی تقوایی. 🔸مادرم، الان ساعت ۱:۲۰ شب است. شاید تعجب کنی ولی خوب درسها و امتحانات و‌... همه باعث می شود که درد باید کشید و بی خوابی کشید تا سعادت و خوشبختی را در بغل گرفت. مادرم، در همه کارها و اعمال، کسب رضایت خدا ملاک است. اگر جبهه رفتن، درس خواندن، زندگی و ... با نیت خالص و کسب رضایت ربّ عزیزمان همراه نباشد، یک ریال ارزش ندارد. بنابراین دعا کن که خداوند اولا من را و ما را پاک و تطهیر کند ثانیا توفیق انجام اعمال صالح و کسب صفات حمیده و رضایت او را عنایت فرماید. 🔸مادرم، امسال خیلی آمادگی داشتم که به نزد خداوند عزیز بروم و شما نمی دانید که در جبهه چقدر به من خوش می گذرد. هربار که به جبهه می روم مسائل تازه ای برایم کشف می شود و خودم و خدایم را بهتر و از زاویه ای جدیدتر می شناسم. بنابراین ما برای پول و نشان دادن خود و ... به جبهه نمی رویم. مادرم! معلوم نیست که دیگر ما چنین آمادگی برای مرگ داشته باشیم. از خداوند می خواهم که مرا در بستر و در اثر بیماری یا تصادف یا مرگ طبیعی نمیراند، بلکه در حال جهاد و پیکار در هنگامی که تقدیرش مقدر من است مرا قبول فرماید. چه شیرین است مرگ عزت آفرین و در راه خدا. 🔸مادرم! هر روز دوستانم می روند و من دیگر تنها مانده ام. زندگی بدون آنان شیرین نیست. از بی کفایتی و معصیت کاری من بود که قبول در امتحان الهی نمی شوم. دعا کن که شهید بمیرم و بدان که شهید خواهم مرد و در بهشت عزیز شما را شفاعت خواهم کرد. 🔸مادرم! دعا کن که در درسها موفق بشوم. خلاصه این روزها امتحانات است. از آن موقعی که آمدم تا به حالا بکوب درس می خوانم. می خواهم اثبات کنم که ما در همه جبهات موفق خواهیم بود. ان شاالله با کسب نمرات عالی بتوانم مثل دوران گذشته کرسی شاگرد اولی را در دانشگاه کسب کنم. 🔹منبع: نرم افزار پلاک سفید(شهدای دانشگاه علوم پزشکی تبریز) @nedayepakefetrat_un