🔸برای تو دعا می کنم مادر... نوجوان که بود؛ خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی بهم گفت: این داودِ تو، ماندنی نیست؛ به زودی پر خواهد کشید... شب ها هر از گاهی بیدار می شدم و از اتاقش صدای زمزمه ای به گوشم می رسید. وقتی در رو آهسته باز می کردم؛ می دیدم فرش رو کنار زده؛ روی خاک نشسته و گریه می کنه، می گفتم: داوود جان! تو این راه رو میری مدرسه و میای؛ آخه گناهی نکردی! چرا گریه می کنی؟ می گفت: مادر جان! برای شما دعا می کنم... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید داوود حق وردیان 📚منبع: خبرگزاری تسنیم؛ به نقل از مادر شهید خاکریز خاطرات ۵۳