📌چه حکمتی است در این مردن؛ در عاشقانه‌ترین مردن ✍🏻مصطفی ساجدی 🔸دارد یک هفته می‌شود و هنوز غم داریم. غم امروز اما، غم شکست نیست. این غم، غم فقدان است. غم ندیدن اوست. فقدان هم برای ما، نابودی معنا نمی‌شود. چند صباحی ندیدن و نداشتن اوست. اما او، آسمانی شده در مکتبی است که فارغ‌التحصیلانش مدرک «فناء فی الله» می‌گیرند. اگر حفظ جانی هم صورت می‌گیرد نه برای جان دوستی، بلکه برای سخت‌بودن جبران و جایگزینی است. 🔹مگر امروز قدم زدن سید علی خامنه‌ای را در میانه تهدیدات ندیدید؟ مگر نبود آن فرمانده آسمانی شده در ساعت 1:20 نیمه شب که با خنده به دوستش می‌گفت من را از گلوله نترسان؟ همان که روی تل‌های منتهی به تیررس دشمن، با صلابت قدم بر می‌داشت و هر قدمش، در میدان رزم زبونی دشمن را فریاد می‌زد و در محفل عشق، ناچیز بودن دنیا را. رهبران و فرماندهان این مکتب، نه مرگ آگاهی، بلکه مرگ آغوشی دارند. آنها مرگ را به آغوش می‌کشند و دم به دم با آن زندگی می‌کنند. 🔸اکنون این خون‌های ریخته شده بر زمین، و این روح به پرواز درآمده در آسمان، ما را به بلوغ رساند. این از برکت خون است. از نیمه شب 13 دی ماه 98 تا امروز را مرور کنید. گویی رشد کردیم و قد کشیدیم. گویی دیگر مرگ برای ما هم بازی شده است. این خاصیت خون است. شریعتی گفته بود که شهید قلب تاریخ است. همچون قلبی، به اندام‌های خشک، مرده و بی‌رمق این جامعه، خون خویش را می‌رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است كه به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را می‌بخشد. 🔹اکنون ما، همان نسل هستیم. نسلی بلوغ یافته و رشد کرده. نسلی که مشت‌های گره کرده و قلب‌های فشرده‌اش، باعث می‌شود که نه تنها میدان را ترک نکند، بلکه همچون پرورش یافتگان مکتب، مرگ آگاه‌تر شوند و مرگ آغوشانه زندگی کنند. نسلی که فرا گرفته، مرگ پایان زندگی نیست؛ آغاز است. این را از مقایسه آن نیمه شب با این روزها درک می‌کنم. این نسل، نسل خطرناکی است. امروز این نسل، در میانه تهدیدادت دشمن، به میدان آمد تا همین پیام را مخابره کند.