🌷خیلی مهربان بود و سعی میکرد بدون هیچ چشم داشتی به دیگران کمک کند.
سال دوم دبیرستان بود. به او گفتم درست را خوب بخوان تا خرداد ماه قبول شوی. اگر قبول شدی برایت یک موتور میخرم. گفت:« نه داداش، من قول دیگری از شما میخواهم.» گفتم: چه قولی؟ گفت :«قول بده هر وقت قبول شدم اجازه بدهی که به جبهه بروم.» به او گفتم: تو قبول ش،من هم اجازه میدهم.
🌷رفت بهشهر و کارنامهاش را گرفت آمد و گفت :«داداش من قبول شدم پس فردا هم اعزام است روی قولت هستی ؟»گفتم :بله! اولین و آخرین باری بود که به جبهه میرفت و به شهادت رسید.
"شهیدمحمدعلی زارعی لمراسکی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم