«قصه کودکانه اهمیت سلام کردن»
در دهکده ی کوچک و زیبایی مردم با خوشی و آرامش زندگی می کردند. مردم دهکده به همدیگر احترام می گذاشتند و همیشه به هم سلام می کردند . اما روزی اتفاق عجیبی افتاد . در وسط دهکده ، درخت کهنسال و قدیمی بود که اهالی آن را درخت دوستی می نامیدند . این درخت انرژی زیادی به سراسر دهکده می فرستاد که باعث می شد همیشه بچه ها به بزرگترها سلام کنند . یک شب طوفان بزرگی آمد و درخت دوستی آسیب دید .
از روز بعد مردم متوجه شدند که بچه ها سلام کردن را فراموش کرده اند. اتفاقی که صدها سال پیش افتاده بود و به گفته ی بزرگترهای دهکده ، ده سال طول میکشید تا انرژی درخت دوباره برگردد . پس باید راهی پیدا می کردند تا بچه ها دوباره سلام کردن را به یاد آوردند . زینب که دختری سرزنده و شاداب بود ، دیگر از سلام کردن خجالت میکشید. هر وقت کسی را می دید سرش را پایین می انداخت و به سرعت رد میشد . ماهان که پسری پر انرژی و ماجراجو بود ، دیگر به سلام کردن اهمیت نمی داد و فکر میکرد سلام کردن وقت تلف کردن است. او وقتی کسی را میدید بی توجه به بازی خودش مشغول میشد . آرنوشا دیگر نمی دانست که سلام کردن نشان دهنده ی ادب و احترام است ، به همین خاطر دیگر به کسی سلام نمی کرد. معلم مهربان مدرسه ، خانم حسینی تصمیم گرفت اهمیت سلام کردن را دوباره به یاد بچه ها بیاورد تا حس دوستی و احترام به دهکده برگردد .
بنابراین به بچه ها گفت بچه های خوبم ! سلام فقط یک کلمه نیست بلکه نشان دهنده ی محبت و توجه به دیگران است و حس خوبی که به افراد میدهد به خود شما هم بر میگردد . چطور است تکلیف امروز را به صورت یک ماجراجویی انجام دهید. امروز به هر کسی که رسیدید سلام کنید و ببینید چه حسی دارید و آن را بنویسید . زینب با اینکه خجالت میکشید موقع خروج از مدرسه وقتی به بابای مدرسه رسید، سلام کرد . بابای مدرسه با لبخندجوابش را داد و از اینکه زینب به او سلام کرده خوشحال شد . زینب احساس کرد که خجالت او از بین رفته و سلام کردن باعث ارتباط بهتر با دیگران میشود و او حس خوبی نسبت به خودش پیدا می کند . او متوجه شد که اگر سلام نمی کرد ممکن بود هیچ وقت یخ خجالتش آب نشود . ماهان که اهمیتی به سلام کردن نمی داد برای انجام تکلیف معلم وارد یک بقالی شد و به فروشنده سلام کرد . فروشنده خوشحال شد و به او یک آبنبات داد .
ماهان از اینکه فروشنده را خوشحال کرده بود خودش هم احساس کرد که روحیه اش بهتر شده. آرنوشا به کتابخانه رفت و به خانم کتابدار سلام کرد. خانم کتابدار با روی خوش جواب داد و کتابی را که مدتها آرنوشا به دنبالش بود را برای او آورد. آرنوشا به یاد آورد که سلام کردن باعث تقویت و بهتر شدن رابطه بین آدم ها میشود.
روز بعد همه ی بچه ها انشایی را که درباره ی احساسشان از سلام کردن داشتند خواندند. در پایان کلاس ، بچه ها به یاد آوردند که سلام نشان دهنده ی محبت ، احترام و توجه آدمها به یکدیگر است و این کلمه ی ساده می تواند تاثیر زیادی بر شروع و یا بهتر شدن روابط آنها بشود .
بچه ها تصمیم گرفتند همیشه به دیگران سلام کنند تا بتوانند دوستان جدید پیدا کنند و از آنها چیزهای جدید یاد بگیرند و لحظات شادی را با هم داشته باشند .
رفته رفته ، انرژی زیادی از سلام کردن بچه ها در تمام دهکده پیچید و باعث شد آسیبی که به درخت دوستی رسیده بود برطرف بشود و دوباره حال خوب و شادی در سراسر دهکده جریان پیدا کرد .
پایان...
#قصه_آموزشی