اروميه پس از ساعت 4 به بعد منعتردد اعلام گرديده بود و حتي بر روي شركت فرشته در شهر اروميه كه يكي از شركتهاي وابسته به ارتش جمهوري اسلامي است اشرار دموكرات اجراي عمليات كرده بودند وي با بهرهگيري از توان نيروهاي مستقر در منطقه پيرانشهر، اشنويه، سردشت، بانه و بوكان و با توجه به شور و اشتياق فراوان كه به نابودي ضد انقلاب داشت وارد عرصه كارزار ميشود و شبانهروز در رويارويي و مقابله با ضد انقلاب و اشرار تلاش ميكند. به گونهاي كه به دليل مشغله كاري بيش از اندازه بعضاً يك يا دو ماه اصلاً خبري از خانواده نداشتند.
در طول اين مدت (تصدي جانشيني لشكر 3) به علت عدم پيشرفت مأموريتهاي قرارگاه شهيد كاوه و متوقف شدن عملياتهاي برون مرزي به لحاظ اشتغال ايشان در لشكر 3 با اصرار خودش مسئوليت قرارگاه شهيد كاوه را واگذار كرده و تمام توان خود را در جهت پيشرفت و سوق دادن توان عملياتي لشكر در راستاي نابودي ضدانقلاب به كار ميبندد.
يكي از نمونههاي بارز مأموريتها در سال 73 درگيري با ضدانقلاب در شهر اشنويه بود كه منجر به هلاكت تعدادي از ضد انقلابيون گرديد و ايشان براي چندمين بار در اين عمليات مجروح ميگردند. اهميت اين عمليات به حدي بود كه راديوهاي بيگانه مدتي بر روي آن بوق و كرنا راه انداخته بودند.
وي پس از دو ماه بستري شدن در بيمارستان به علت سنگيني جراحات وارده به مدت شش ماه از سوي پزشك معالج ملزم به استراحت ميشوند اما با توجه به شور و هيجان خدمت و مبارزه با ضد انقلاب در كردستان از بيمارستان ترخيص شده و به منظور ارائه خدمت با عصا در محل كار حاضر ميشوند.
با تلاشهاي شبانهروزي وي و همكارانشان تا سال 1376 در لشكر 3 با اجراي چندين طرح عملياتي از جمله طرح انسداد مرز و تهيه طرحهاي مبارزه با قاچاقچيان با حفظ سمت، مسئوليت بازرسي قرارگاه حمزه را پذيرفته و پس از يك سال ضمن تحويل دادن مسئوليت بازرسي لشكر 3 به عنوان معاون هماهنگ كننده قرارگاه ياد شده معرفي و تا آخر سال 77 در همين مسئوليت خدمت نمودند. تا اينكه با توجه به عهدهدار شدن مسئوليت فرماندهي قرارگاه شهيد شهرامفر استان كردستان از يك سو و مسئوليت معاون هماهنگ كننده قرارگاه حمزه از سوي ديگر به لحاظ تراكم بالاي كار و سنگيني مسئوليتهاي محوله و فاصله اروميه تا كردستان مجبور به آن بود هفتهاي 3 روز را در كردستان و 4 روز را در اروميه حضور داشته باشند.
پس از قبول مسئوليتهاي سنگين فوق و انجام وظايف به صورت شبانه روزي طي حكمي به سمت جانشين فرماندهي قرارگاه نجف در كرمانشاه منصوب شد. با توجه به اينكه انتصاب وي در قرارگاه نجف در سال 78 بود و قرارگاه ياد شده به لحاظ عملياتي اشتغال چنداني نداشت، روح بلند حاج سعيد نميتوانست فعاليت اداري را تحمل كند، فلذا وي در مدت تصدي پست جانشيني قرارگاه هميشه دلخور و غمگين بود كه چرا در جايي قرار گرفته است كه اجازه عمليات و فعاليت نظامي از وي سلب شده است.
بنابراين پس از سپري شدن مدت خدمت در قرارگاه نجف به سمت فرماندهي ارشد يزد و تيپ مستقل الغدير منصوب شد و نزديك به سه سال به بهترين شكل تيپ را آماده و عملياتي ساخت. در همان زمان كنگره شهداي دارالعباد يزد را تأسيس كرد.
با توجه به اينكه در يزد مشغله كاري كمتري داشت خود را از لحاظ معنوي و عبادي تقويت كرد به طوري كه عبادات او دو برابر شد و از نظر روحي آمادگي شهادت را بيش از پيش پيدا نمود؛ بنابراين ديگر طاقت ماندن در يزد را نداشت و ترجيح داد در منطقهاي عملياتي باشد و به آرزوي ديرينه قلبي خود كه همانا رسيدن به ديدار يار بود برسد. هرچند عمر حاج سعيد در سمت فرماندهي لشكر 3 نيروي مخصوص حمزه(ع) كوتاهتر از عمر بهار بود اما همچون بهار پرطراوت و پرثمر بود و بركات آن مرد الهي هنوز هم در لشكر نمايان است؛ طوري كه ايشان در مدت 102 روز خدمت شبانه روزياش (2448 ساعت) 1833 ساعت را در حال انجام وظيفه و 85 درصد وقت خود را صرف امورات لشكر نمود.
حاج سعيد از همان روزهاي آغازين مسئوليت در لشكر 3 با درايت و مديريت منحصر به فردي كه داشت صرفاً مسئوليت فرماندهي نظامي لشكر را براي خود پيشه نساخت بلكه همزمان با اين مسئوليت سنگين به مسائل معيشتي كاركنان، امورات فرهنگي و تقويت صف و ستاد تواماً پرداخت؛ چرا كه ايشان پيشرفت يگان را همه جانبه ميپسنديد و ضعف در هر يك از آنها را تأثيرگذار بر ديگري ميدانست.
ايشان سركشي به خانوادههاي شهدا و ايثارگر و جانباز و پاسدار را در اروميه نيز مانند ديگر شهرهاي محل خدمتش آغاز كرد. او هنگام سركشي از خانوادهها با تمام اعضاي خانواده صحبت ميكرد و با صبر و حوصله فراوان به حل و فصل مشكلات آنها ميپرداخت. وي هنگام سركشي براي يكايك فرزندان شهدا و خانوادهها هدايايي از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه ميبرد و باعث خوشحالي بچهها ميشد.
وي حتي به دورترين روستاهاي اروميه جهت سركشي به خانوادههاي شهدا