جبهههاي نبرد ما امروز جايگاه تحقق تاريخ آيندهي كرهي زمين است و آنچه اين عهد را بر گردهي ما استوار ميدارد، پيماني ازلي است كه پروردگار متعال از انسان گرفته است و الحق رزمندگان ما، اين راهيان تاريخ، چه خوب از عهدهي اداي پيمان بر آمدهاند. دوربين فيلمبرداري بسيار ضعيفتر از آن است كه بتواند حقيقت اين نبرد را ثبت كند. آن حقيقت شگرفِ تحقق نهايي ارادهي حضرت حق كجا ميتواند در تصاويري محدود بگنجد؟ بين عكس و صاحب عكس چه رابطهاي است؟ اگر اين فيلمها بتواند سخني از حقيقت تاريخ بگويد، در همين حد است و نه بيشتر.
رزمندهاي داخل سنگر نشسته و براي پدر و مادرش نامه مينويسد:
مادر جان، شيرت را بر من حلال كن؛ همان شيري كه دههي اول محرم با اشكهاي شوري كه براي تنهايي حضرت زينب ميريختي، درهم ميآميخت و در كام من مينشست و جانم را با مهر حسين (ع) پيوند ميزد.
پدر جان، دستهاي پينهبستهات را از دور ميبوسم. كاش اينجا در كنار هور كه تا افق گسترده است و اكنون رنگ آسمان ابري را به خود گرفته است بودي و اين تلاش عظيم را ميديدي؛ اين بچههاي جهادي را كه «يا علي»گويان پلها را جا به جا ميكنند و عكس امام را به نشانهي اينكه در قلبشان جاي دارد بر سينه آويختهاند. و آن ديگران را كه لاينقطع با هليكوپتر از راه ميرسند و قدم در آن جادهاي ميگذارند كه به سوي نور، به سوي مطلع عشق گسترده است. و پدر جان، من يقين دارم كه اين همان طريق وسطايي است كه نه به چپ گرايش دارد و نه به راست.
بهراستي آن اشتياقي كه اين بچهها را به تلاش وا ميدارد از كجا آمده است؟ تو هميشه به من ميآموختي كه تنبلي كليد همهي بديهاست و من نميفهميدم كه چه چيزي باعث ميشود تا يكي تنبل باشد و ديگري نباشد. اين بچهها با تنبلي ميانهاي ندارند. تو گويي جان آنان رودي است كه به درياي عظيمي از شور و اشتياق و اراده و عزم و تصميم و صبر وصل است كه تمامي ندارد، و تو ميداني كه اين تلاش عظيم براي چيست.
غروب شده است. بعضي از بچهها دارند براي يك تك شبانه آماده ميشوند، و هنوز آن تلاش عظيم ادامه دارد. يكي از بچهها اذان ميگويد و آواي ملكوتي اذان در آن غروب زيبايي كه صبح عدالت جهاني و طلوع حق را در پي دارد، با چه احساس شگفتآوري همراه است. آدم حس ميكند كه با همهي تاريخ پيوند خورده است.