ادامه
#خاطرات شب گذشته :
امان همه را گرفته بودشروع کردند به جمع آوری ساکها وتجهیزاتشون وبا اون روحیه عجیب که انگار به صفر حج میروند حرکت کردیم به سمت منطقه عملیاتی شلمچه خوب تا که رسیدیم به منطقه شلمچه با ترافیک عجیبی از نیروهای دیگر لشگرها وادوات جنگی برخورد کردیم که حرکت ما را خیلی سخت کرده بود خلاصه رسیدیم به مقری که مربوطه به لشگر امام حسین بود که به آن مقر میگفتند موقعیت ترکش واز این رو اسم اونجا را موقعیت ترکش میگفتند که زیر آتش دشمن در امان نبود وبیشترین توپ وخمپاره به این قسمت اصابت میکرد .خلاصه تا اومدیم پیاده بشیم وبچها هر گروهان جدا جدا بروند تو سنگرها برای نماز واستراحت وخواب تو همون موقعه که توپ وخمپاره هم به اطرافمان میخورد وداد میزدیم که سریع برید تو سنگرها یگ گلوله توپی اصابت کرد که همون اول کار حاج ابراهیم غضنفری واقا حمید سعادتیار وچنتا دیگه از بچها مجروح شدند واینا را انتقال دادند به عقب.
خلاصه شب را صبح کردیم ولی چه شبی که اخرین شب بعضی از همان شهدامون بود تا صبح که کسی نخوابید وهر کسی به رازونیاز ونماز شب وگریه وزاری وگلوله هم مرتب به اطرافمون میخورد وانگار که به زبان گفته باشند که اینجا آخر خطه شور وعجیبی در بچها بود که تا کسی خودش ندیده باشد متوجه نخواهد شد که چه میگویم.خوب ان روز را هم سپری کردیم غروب شد که دیدیم یک کامیون از کمکهای مردمی خونسار به همراه شهید محمد بهارلویی.سید حسن صادقی.حبیب الله جواهری آمدند تو همون موقعیت ترکش که ما اونجا مستقر بودیم خوب کمکهای مردمی را انتقال دادند به تدارکات وسید اکبر هر کاری کرد که این افراد به عقب بر گردند انها قبول نکردند وسید گفت پس حالا که تا اینجا اومدید صبر کنید که ما امشب را که وارد عمل میشیم فردا تکلیف بچها روشن خواهد شد وشما لااقل کارهای مربوطه به عقب را انجام دهید که شهید بهارلویی گفت من با شما به عملیات میایم وهرچه که سیداکبر اسرار کرد که شما باید برگردی خونسار وچرا سپاه را رها کردی وامدی ایشان به خرجش نرفت که نرفت گفت این موقعیت عملیات را ازمن نگیر وبلخره ایشون هم راهی شد برای عملیات.
ادامه دارد...