💢 جریان ماندگار برخی تلقی‌شان این است که آقای مصباح خار چشم دشمن بود، ولی این، تفسیر ناقصی از شخصیت ایشان است؛ آقای مصباح در کتاب جامعه و تاریخش می‌گوید؛ عالمِ دینی باید «انحرافِ‌پنهان» را تشخیص دهد، و سپس «اعلامِ‌خطر» کند؛ و ایشان خود این‌چنین بود، معمولا علیه انحرافی که دیگران نمی‌دیدند، فریاد می‌کشید، آن‌گاه اندیشمندان، به آن‌انحراف توجه یافته و به نقد آن می‌پرداختند، لذا همراه خود، جمعی را می‌شورانید، یک بار در دهه‌ی هفتاد پس از یکی از سخنرانی‌هایش، خدمت ایشان رفته و پرسیدم: استاد! شما کتابی در نقد آقای سروش نمی‌نویسید؟! ایشان فرمودند: «کتاب‌های زیادی در این زمینه نوشته شده، و کتاب آقای لاریجانی هم خوب است، نظر من اجمالا همان است که ایشان در آن‌جا گفته‌!»، آقای مصباح با فریادش، ناقدان را می‌شورانید و نقدها با فریادهایش آغاز و یا گسترده می‌شد؛ پس از فریادهای آقای مصباح علیه دولت خاتمی، دفتر تبلیغات اسلامی، مرکز مطالعات ویژه تشکیل داد و هزاران شبهه، علیه باورهای دینی، از نشریات جبهه‌ی اصلاحات جمع‌آوری کرد و آن‌ها ‌را به سمع و نظر اندیشمندان رساند، امروز بحمدالله حجم زیادی از آن‌شبهات، در قالب پژوهش‌‌های موضوعی، نقد شده‌است. کوتاه سخن این‌‌که آقای مصباح با فریادهایش، خار چشم کسانی بود که در قامت دوست، سخن دشمن را می‌گفتند، هم‌چنین خار چشم کسانی بود که دشمن، آن‌ها را دوست داشت و بعضاً، آن‌ها نیز دشمن را دوست داشتند؛ هزینه‌های زیادی داد اما توانست پژوهش‌‌گران دینی را علیه آن‌ها بشوراند؛ و این روحیه را تبدیل به یک «جریانِ‌ماندگار» کند. ✍ احمد فربهی @tollabolkarimeh 🌷