کتاب زمانی برای انقراضِ خاندانِ فخرِ ملکی خنده نوشت های سحر شریف نیک است که در روزهای شلوغ و پلوغ زندگیم با ذهنی درهم و برهم به تورم خورد. زمانی برای انقراض خاندانِ فخرِ ملکی شامل چند داستان کوتاه با راویانی از جنس مونث است که همه مجردند و در شرف ازدواج. دمِ بختانی که گاهی درصدد چشم و هم چشمی های مکرر در کوچه پس کوچه های کتاب، روزگار می‌گذرانند که ته همه‌ی داستانک ها به بوق ممتد ماشین عروس ختم می‌شود. با بعضی داستانک های بامزه اش از خنده ریسه رفتم، جوری که تمام پنجره ها را بستم و ترسیدم همسایه‌ها فکر کنند دیوانه شده ام. از بعضی دیگر اما سرسری گذشتم و خنده ام ته گلویم ماسید. بعضی از داستانهایش از نظر محتوایی بی مایه بودند و نویسنده درصدد بود که بامزه‌شان کند اما مزه دار نشده بودند و من هم دست روی دست نگذاشتم و سریع از رویشان رد شدم؛ به قول نویسنده‌ی کتاب: " لا به لای خط هایی که می خوانید خنده را کمی نوشته ام اگر یک جاهایی هم مزه اش کم بود عیب ندارد؛ قند و نمک زیادی برای سلامتی کلیه‌ی ابنا بشر مضر است." اما بعضی دیگر از داستانهایش مثل داستان "برخورد با خارج از نوع سوم" خیلی نمکین بود. این کتاب اگر هیچ هم به من اضافه نکرده باشد لااقل نگاه جدی‌ام را به زندگی طنزآمیز و نمکین کرد. در کل برای روزهای ملال آورتان این کتاب شاید نمک دیدگانتان شود. نمره ام 8ونیم از 10. تکه ایی از کتاب: "آرتیستون از همان نوزادی شبیه من نبود. هم با پوشک دوهزارتومانی شاد می‌شد، هم با شیر خشک پنجاه هزار تومانی، ولی مامان نازی می‌گفت که همیشه امید بهبود و اصلاح برایش هست. برای همین قبل از اینکه دیر شود، من و مامان از سه سالگی برنامه‌ی تربیتی حساب شده ایی را برای آرتیستون تنظیم کردیم که به این ترتیب بود: هشت صبح تا دوازده: حضور در مهد کودک سه زبانه‌ی امید پسِ فردا. دوازده تا دو: کلاس شنا کرال مارپیچ. دم و روی یک‌نفسه و دونفسه. دو تا شش: آموزش رهبری ارکستر، گام به گام، از تهران تا وین. شش تا هشت: پاتیناژ روی یخ با متد مخصوص خاویر فرناندز، تضمینی، بدون لیز اضافه. برای هشت به بعد هم مامان یک کلاس آموزش زبان حومه‌ی برزیل را در نظر گرفته بود که متاسفانه ظرفیتش تکمیل شده بود!" _______________ ✍ سرکار خانم سمیرا مختاری @tollabolkarimeh