🔻حکایت امروز ما 💡🔍 تحلیل:🖌 قصه پُرغصه غربت آدمی در زندگی دنیا روایت دلسوختگان بریده از عالم قدس و طهارت است. این روایت که روایت هبوط آدمی بر روی زمین است اگر فهم شود زمینه بازگشت آدمی به عالم عِلوی است. اما صد افسوس که آدمی پس از لختی درنگ، لذت حضور را فراموش کرده و به جای گریه و تضرع برای بازگشت، به صورتکی از آن دل خوش می کند. گویی که اساساً حضوری در کار نبوده و هر چه هست همین است که هست. مانند کسی که مدت مدیدی در خانه تنگی نشسته و به فضای بسته عادت کرده و وقتی با او از هوای تازه بوستان و کوهستان سخن بگویی مانند شتری که به نعلبند خود نگاه می کند، نگاهت کند و سرش را تکان دهد. بچه ای که در بازارچه دست مادر را رها کرده و گم می شود تمام غم عالم بر دلش می نشیند اما اگر پس از مدتی به ویترین های بازار دل خوش کند، آغوش محبت مادری را فراموش کرده و از محبت، مفهومی بیش برایش نمی ماند. یکی از رحمت های بزرگ الهی این است که گاهی تلاطماتی بر زندگی آدمی می زند، بلکه حضور و هم آغوشی با قدسیان را به او یادآوری کند. این تلاطمات اگر تنبّه نیاورد گاهی دور تُندی به خود می گیرد تا شرایط آماده تری برای تنبّه ایجاد کند. این تلاطماتِ بیدارکننده گاهی علاوه بر اثر بیدارگری، خود به گونه ای ترتیب داده می شوند که معرفت بخش نیز باشند. الان سخن بر سر این نیست که بحران بیماری کرونا، تنبُّهی برای انسانِ غفلت زده است، این که روشن و بدیهی است. زیبایی در این جاست که این بحران با دور تُندی که دارد به گونه ای ترتیب داده شده که به ما بفهماند، چگونه انسان در مدت کوتاهی دستش از ارتباطات حضوری کوتاه شده و به ارتباطات صوری و مجازی رو میآورد و عن قریب است که به همین فضای مجازی و صورتک های آن دل خوش کند و گمان کند زندگی خُب همین است! قرنطینه خانگی گرچه به ضرورت، ارتباطات مجازی را قویتر کرده اما فراموش نکنیم که "چهره به چهره" حقیقی کجا و "چهره به چهره" مجازی کجا؟ به قول عزیزی، حسِّ آه نَفَس بر گونه ها و گرمای وجودی بر پوست بدن کجا و شنیدن صدای آه بصورت دیجیتال کجا؟ درست مثل اینکه شما را از رﺅیتِ باغ ِگُل باز دارند و بجایش تصویر گُل با پراکنش "بوی مجازی" بگذارند! جالب تر اینکه همین قرنطینه خانگی که می توانست جهشی در تقویت حضور خانوادگی باشد تبدیل به ارتباطی میشود به ظاهر نزدیک، اما با دیوارهای شیشه ای. به جای اینکه حضور خانوادگی تجربه ای شیرین شود برای الگو گیری در ارتباطات بیرونی و به عبارتی نَرمْ نَرمک بیرونمان هم حضوری شود، برعکس، حضور خانوادگی مان هم بیرونی شد آن هم بیرون مجازی. همه این ها زیرِ سرِ احساس کمبودِ ناشی از عدم حضور است که انسان را می کشاند تا خود را در هویت مجازی اش پُر ببیند و خَرمست لایک های فُرمالی شود که همه توخالی است؛خرمَستِ چشمانی از نگاه، توخالی. یک بار بر سرِ همه ما کلاه گشادی رفته و عالم حضور حقیقی را بر اثر هبوط از دست داده و عالم مجاز را حقیقی تلقی کرده ایم؛ البته کَکِمان هم نمی گزد. انگار نه انگار که پدر ما حضرت آدم-علی نبینا و آله و علیه السلام- چهل سال از غُربت حضور در محضر قدسیان گریه کرد. آن جا هم خطوری از احساس کمبود که بر قلبمان رفت ما را از سرمستی جذبه حضورِ حقیقی به در آورد و به خَرمستی داشته های مجازی کشاند. سرمستی، حالتِ رهایی و شناوری است در افسون گُل سُرخ؛ اما احساس کمبود آدمی را می کشاند به بد مستیِ کندنِ گل سرخ. اولی حضور است و حسِّ بودن، دومی غفلت است و حسِّ داشتن. این کجا و آن کجا؟ البته که گُل را می توان دید و داشت منتها نه با حسِّ تملک. با دیدن هر گُل، ریه را از ابدیت پُر و خالی بکنیم! حقیقت را نمی توان تملُّک کرد، پیِ آواز حقیقت بدویم. هنوز هم در حال هبوط هستیم بطوریکه به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی-رحمه الله- در اثر هبوط، به عالم اعتباریات آمده و در آن غوطه وریم، گویی اگر از این عالم مقیَّد به درآییم خفه می‌شویم، همچون ماهی بیرون از آب. البته از این مجاز طبیعی و نیز مجاز اجتماعی در حال درافتادن به مجاز دیجیتال هم هستیم، یعنی مجاز اندر مجاز اندر مجاز. به این میگویند "هبوطِ مضاعف"! البته از آنجا که هر هبوطی، مشتمل بر سرّی هدایتی است، هبوط دیجیتالیِ کرونایی هم میتواند فرصتی باشد برای معرفت افزایی. از آنجایی که این هبوط دیجیتال به لحاظ مدتِ زمان، دورِ تُندی دارد ما می توانیم گذر از یک نحوه حضور نیمه حقیقی را به یک نحوه ارتباطِ کاملاً فُرمال و صوری که در واقع، نحوه ای غیبت است تجربه کنیم. این تجربه به خاطر سنخیتی که با هبوط آدمی بر روی زمین دارد می تواند کیفیت هبوط آدمی و گذر از عوالم پیشین به این دنیا را برای ما ملموس کند؛ چیزی که فهم آن در حالت عادی دشوار است، همچنین اینکه چطور میتوان وارد عالم مجاز شد اما حضور را با توجهات فعلی و انفعالی از کف نداد و رها بود.