در مورد تصرف سفارت آمریكا نیز باید گفت كسانی كه این تحلیل را مطرح می‌كنند، بر این باورند كه اگر ایران پس از پیروزی انقلاب مناسبات خود را در چارچوب وضعیت جدید با آمریكا تنظیم می‌كرد، حتی اگر عراق اراده‌ی جنگ داشت، نمی‌توانست به ایران تجاوز كند. حال آنكه با سقوط شاه استراتژی منطقه‌ای آمریكا فرو ریخت و آمریكا با تشكیل شورای همكاری خلیج فارس، صف‌بندی جدیدی علیه انقلاب اسلامی ایجاد کرد. مناسبات پیشین ایران و آمریكا در چارچوب رفتار ایران به عنوان متحد استراتژیك آمریكا شكل گرفته بود و این مناسبات بعد از انقلاب قابل احیا نبود. البته نمی‌توان این موضوع را نادیده گرفت كه عراق از این حادثه به دلیل تأثیر منفی آن بر چهره‌ی بین‌المللی ایران بهره‌برداری كرد. با این وجود، تصرف سفارت آمریكا اگرچه موجب بهره‌برداری عراق شد، اما تصور این كه این اقدام نقش تعیین‌كننده‌ای در آغاز جنگ داشت، تصور معقولی نیست. در بررسی این موضوع كه آیا امكان جلوگیری از وقوع جنگ با تكیه بر اهرم دیپلماسی وجود داشت یا نه می‌توان به چند نكته اشاره كرد. اول اینکه آیا ایران بدون قدرت نظامی قادر به بهره‌برداری از اهرم دیپلماسی بود؟ درواقع، آیا ایران بدون پشتوانه نظامی می‌توانست وارد مذاكره با عراق شود؟ چه تضمینی وجود داشت كه این مذاكرات به نتیجه برسد؟ وقتی عراق از وضعیت ایران مطلع بود و همین وضعیت را امتیاز و فرصتی برای خود ارزیابی می‌كرد، پس بنا به چه دلایلی حاضر بود، با ایران مذاكره كند؟ آیا مذاكره در این وضعیت، عراق را امیدوار نمی‌کرد تا آنچه در میدان جنگ جست‌وجو می‌كرد، در پشت میز مذاكره و بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای تأمین نماید؟ به نظر می رسد بیان این نظریه نهضت آزادی بیشتر سیاسی و ناظر بر این معناست كه اگر دولت موقت در ساختار سیاسی باقی مانده بود، مانع از وقوع جنگ می‌شد که باز بنا به دلایل پیش‌گفته، قادر به جلوگیری از وقوع جنگ با مذاکره نبود. بر اساس این ملاحظات و با توجه به اهداف عراق، ایران در برابر عراق چه راه‌حل‌هایی داشت كه مانع وقوع جنگ شود؟ ایران در برابر خواسته‌ها و تجاوز عراق، سه راه‌حل داشت: الف) مذاكره و دادن امتیاز به عراق با توجه به خواسته‌های عراق، كدام یك از این موارد قابل مذاكره بود؟ اساساً وقتی دستور جلسه و موضوع مذاكره را طرف مقابل تعیین می‌كند و آنچه مشخص شده نیز منافع ملی و حاكمیت و استقلال كشور را مخدوش می‌كند، آیا جایی برای مذاكره هست؛ آیا پذیرش مذاكره در چنین وضعیتی به معنای رسمیت بخشیدن خواسته‌های دشمن نیست؟ اگر هم ایران با عراق وارد مذاکره می‌شد و به این کشور امتیازاتی می‌داد، آیا این کار، ضعف ایران در مقابله با عراق ارزیابی نمی‌شد؟ این امر نه تنها منجر به جلوگیری از وقوع جنگ نمی‌شد، بلكه عراق را برای تشدید فشار به ایران و گرفتن امتیازات بیشتر ترغیب می‌كرد. ضمن اینكه تأمین خواسته‌های عراق با اهداف ملی و انقلابی ایران در تضاد بود. در عین حال، امروز به جای پرسش از اجتناب‌ناپذیری جنگ، این موضوع مطرح می‌شد كه چرا این امتیازات به عراق واگذار شد و به چه دلیلی در برابر خواسته‌های توسعه‌طلبانه‌ی عراق مقاومت صورت نگرفت؟ ب) توازن قدرت نظامی با عراق و دستیابی به بازدارندگی برابر شواهد و قرائنی كه وجود دارد، حتی قبل از پیروزی انقلاب، عراق با افزایش توان نظامی خود، نسبت به ایران برتری داشت، لكن تداوم وضعیت حاكم بر مناسبات دو كشور پس از امضای معاهده ی 1975 الجزایر سبب گردید، عراق نسبت به وضعیت جدید تمكین نماید، ولی همچنان مترصد فرصت بود. سقوط شاه در ایران همان فرصتی بود كه عراق در انتظار آن بود؛ زیرا در اوضاع جدید، عراق در زمینه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی بر ایران برتری داشت، در حالی كه ایران از نظر سیاسی در مرحله استقرار نظام جدید و درگیر مناقشات جناحی بود و از نظر اقتصادی ركود و توقف تولید كه قبل از انقلاب آغاز شده بود، همچنان ادامه داشت و از نظر نظامی نیز سیر تحول در ارتش از طاغوتی به مكتبی و انقلابی آغاز شده بود. ضمن این كه مناسبات ایران و آمریكا دستخوش تغییر شده بود و مستشاران امریكایی ایران را ترك كرده و روند ارسال تجهیزات نظامی به ایران متوقف شده بود. در این وضعیت امكان دستیابی به توازن قدرت در مقابل عراق وجود نداشت و عراق با اطلاع از همین وضعیت، از موضع قدرت سخن می‌گفت. امام (ره) با دركی كه نسبت به روند تهدیدات نظامی داشتند، فرمان تشكیل بسیج را در آذر 1358 صادر كردند، اما نیروهای شبه‌نظامی در آن شرایط خاص به تنهایی قادر به تغییر موازنه نظامی ایران در برابر عراق نبودند. ج) ورود به ترتیبات جدید و یارگیری استراتژیك