1. شب های جمعه.mp3
5.07M
( علیه السلام ) شبهای جمعه ، فاطمه با اضطراب و واهمه آید به دشتِ کربلا آید به دشتِ نینوا ... گوید حسین من چه شد ؟ نورِ دو عینِ من چه شد ... یه دختری رُو مَحملا خواب اسیری میبینه خواب میبینه رُو صورتش گَردِ یتیمی میشینه ... رباب لالایی میخونه الهی اصغر نمیره ... ( آی ی ی ... مادرت خیلی امید داشت ، اما بِهت آب ندادند ... ) لا ، لا ، لا ، لا یه کم دیگه دَووم بیار یه کم دیگه دندون روی جیگر بزار مَشک رو یکی بُرده که بر می‌گرده زود وقتی می‌رفت همش به فکر خیمه بود نده با اشک زندگیمو به باد آب می‌رسه اگه خدا بخواد عمو رسید کنار علقمه صدای تکبیرش میاد لالایی ، عموش رفته آب بیاره ( آخ بمیرم ... یه وقت امید مادرش ناامید شد ، سقا دیگه برنمیگرده ، لحنش عوض شد ... ) لالایی ، الهی بارون بباره