از سفر شام بلا آمدم دوباره در کرب و بلا آمدم زائرم و همره با کودکان بهر زیارت شما آمدم زینبم و ببین که در اربعین به دیدنت با اسرا آمدم با تن کاهیده و قلبی حزین و یا که با چشم بکا آمدم تا که دهم شرح سفر مو به مو با دل پر آه و نوا آمدم دعا کن ای روح دعا جان دهم بهر اجابت دعا آمدم بسان آن طائر بی بال و پر شکسته از سنگ جفا آمدم ناله ز دل می‌زنم و سینه زن بر سر قبر شهدا آمدم تیر غم نشسته بر جان و دل از پی درمان و دوا آمدم اسیر هجر غم تو گشته ام تا که شوم ز غم رها آمدم رقیه جان داده و شرمنده‌ام مپرس بدون او چرا آمدم تشنه ی احسان توام چون شمیم به چشمه ی آب بقا آمدم علی قاسمی (شمیم)۱۴۰۳/۶/۲