فاخلع نعلیک...
همه جور سنی بود
13
14
16
17
22
27
29
و...
من چند سالمه؟
چندسال از 13ساله هه بزرگترم؟
چرا اون اینجوری رفت و من اینجوری موندم؟
اینا همه سوالایی بود که دائما ذهنمو درگیر خودش کرده بود.
مردمی رو می دیدم که کنارشون تخمه میشکستند و راحت با خونواده نشسته بودن. اگه از چشم اینایی که اینجا خوابیدن نگاه کنی یه حس خوبی داره، مگه نه؟! وقتی ببینی مردم کشورت، مردم خاکی که تو براش جنگیدی و خون دادی، راحت دارن زندگی می کنن و در امنیت کاملن.
وقتم کم بود. نمیشد بیشتر بشینمو فکر کنم بهشون، به خودم، به اطرافیانم...
جمله آخری که همیشه وقت وداع با این رفقا میاد تو ذهنم اینه:
شرمندتونم...ولی خودتون کمک کنید راهتون رو ادامه بدم
کفش هامو پوشیدمو رفتم.
@tosheh