مهمان داریم ...چه مهمانی 😊🌹 🍂 شهید سعید کمالی از زبان مادرش سعید در دوره راهنمایی، یکبار به من گفت: «مادر چقدر من را دوست داری؟!» گفتم:«خب عشق مادر به فرزند وصف‌ نشدنی است، هرچند فرزند بد هم باشد این محبت کم نمی‌شود». 🌱 دوباره گفت: «پس هر چقدر من را دوست داری برایم در نماز دعا کن که شهید شوم.»🥀 هرجا که برویم از دانشگاه گرفته تا مدرسه همه از خوبی‌هایش تعریف می‌کنند. 🌼 یکبار به مدرسه رفتم، معلم‌ها و کادر مدرسه چنان به من احترام گذاشتند که تعجب کردم، دلیلش را که پرسیدم گفتند خوش به سعادتت که سعید را داری، سعید افتخار مدرسه ما است. حاج‌سعید بعد از ازدواجش در طبقه بالای منزلمان زندگی می‌کرد. یک شب، ساعت ۱۲ نیمه‌شب پائین آمد و گفت: "مامان! می‌خوام برم سوریه. گفتم: حالا که ساعت ۱۲ شبه مادر،دیدم آنقدر شوق و هیجان دارد که اصلا زمان و شب و روز برایش مهم نیست. سعیدم را در آغوش گرفتم و خوب بوییدم. 🥹آب و قرآن آوردم و مسافر زینبی‌ام را بدرقه کردم.🌷 سعیدم اهل نماز و روزه و نماز شب بود. همیشه وضو داشت. تا زمانی که نماز نمی‌خواند سر سفره نمی‌نشست. خوش اخلاق و مهربان بود. بسیار به بزرگترها احترام می‌گذاشت. شهید والا مقام سعید کمالی اللهم_ارزقنا_شهادت🕊 https://eitaa.com/tosheh313