- صفحۀ دوم دفترِ خاطراتش نوشته بود :
1:30 دقیقهیِ شب بود ك تکست سلامش
تویِ نوتیف گوشیم خودنمایی کرد!
دقیقا بعد از یك ماه و سه روز نمیدانستم . .
این بشر قصد جانم را داشت یا چی!
جوابش را اینگونه دادم: ‹ سلام بفرمایید! ›
و چشمانم را زومِ ایزتایپینگِ بالای صفحه کردم
نوشت :
‹ واقعا ببخشید اشتباه شد . . ›
- و من به یك باره فهمیدم جهنم چیست:)🤍☁️