حُرّ! چه شده؟!
این چه حالیست که تو داری؟
+ خود را میان بهشت و جهنم میبینم...
اسب را هِی کرد...
به سوی دردانهی پیامبر...
نیزه و سپر را واژگون گرفته،
سر به زیر افکنده بود؛
از خجالت!
از اولاد پیغمبر شرم داشت...
صدا بلند کرد:
”خدایا!
حُرّ آمده...
توبه کردهام...
به تو بازگشتم...
خدای من!
من قلب دوستانت را لرزاندم،
اولاد پیامبرت را آزردم...
حسین جان!
توبهکارم... آیا توبهام پذیرفته است؟!“
صوت گرم و مهربانی به گوش رسید،
صدای حسین -سلاماللهعلیه- است:
”بیا... که خدا توبهات را پذیرفته“
[چه شیرین است لحظهی وصال
مهدی جان!... توبهکاریم،
ما را میپذیری؟!]
📚 مقتل الحسین (سید عبدالرزاق مقرّم)، صفحهی ۲۳۶ / برگردان فارسی
https://eitaa.com/joinchat/3397451994Cb314b631bd