خاطره یک معلم روستایی: ظهر اون روز، بعد از تمام شدن مدرسه، دفتر نمرات دانش آموزان رو با خودم آوردم خونه. اون موقع، مجرد بودم و با مادرم زندگی می کردم. دفتر نمرات رو گذاشتم روی طاقچه و برای خرید، از خونه خارج شدم. عصر رفتم سراغ دفتر نمرات تا یه نگاهی به نمرات بچه ها بندازم؛ دفتر نمره رو که باز کردم، دیدم چند صفحه از دفتر نمرات، کنده شده! به دانش آموزانی که نمره کمتر گرفته بودن، شک کردم و تصمیم گرفتم موضوع رو فردا بررسی کنم. شب هنگام که سر سفره داشتم با مادرم شام می خوردم، چشمم به نمرات بچه ها که در سر مادرم خودنمایی می کردن، افتاد! مادرم، حنا گذاشته بود و صفحات دفتر نمره را کنده بود و به سرش چسبونده بود. اون شب چیزی نگفتم به مادرم @twiita