🌷با کوملهها درگیری داشتند و در این درگیری، محمد بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید. وقتی جنازه را به رفسنجان آوردند، آنقدر سوخته بود که صورتش قابل تشخیص نبود.
من حضور پسرم را در کنارم همیشه حس میکنم. هر زمان مشکلی برایم پیش میآید، او را در خواب میبینم که از من میخواهد خدا را شاکر باشم.
🌷روزی در جوی آب نزدیک خانه افتادم و پهلوی چپم آسیب دید. درد بسیاری داشتم. شب محمد را در خواب دیدم و به او گفتم محمد پهلویم درد دارد. او دستی کشید به پهلویم و فردای آن شب، دیگر پهلویم درد نداشت
✍راوی مادرشهید
"شهید محمد پورزکیخانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab