🌷پدر شهيد آمدند و گفتند: من و شما پدر و مادر شهيد شديم. بسيار خوشحال بودند، امّا من بيهوش شدم كه اورژانس آمد و من را بهوش آورد. يك لحظه خوابم برد و ديدم كه هادى با لباس سفيد آمد و دستش را روى صورتم گذاشت و مى گويد: مامان، مامان، گفتم: جان مامان، چى شده؟ شما كه شهيد شدى. گفت: بلند شويد. مى دانى اين چه لباسى است كه خريدهام؟ اين لباسى است كه با قطره قطره خونم خريده ام. شما دوست داريد. تا خواستم فرياد بزنم، گفت: مامان، هر زمان كه ياد من افتاديد دستتان را روى قلب تان بگذاريد، سوره والعصر را ۳ مرتبه بخوانيد، قسم مى خورم كه خدا به شما صبر مى دهد.»
✍راوی مادرشهید
"شهیدغلامعلى چرخنده"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab