من و ملک، پسر ۱۳ ساله ام، به بازار رفتیم. ناگهان بمباران شد. اطرافمان پر از جسد و اندامهای بدن بود. بازوی پسرم را گرفتم و دویدیم. دوباره بمباران کردند و بعد احساس کردم پسرم سبک شده، انگار وزنی روی بازو نیست. پسرم را ندیدم و آن موقع بود که متوجه شدم فقط بازوی او را گرفتهام."
"الهام عابدینی"
@twiita