#من_خشن_نیستم
📩 روایت ارسال شده از #تبریز
✍ شوهرم همیشه و در همه چیز در حال کنترلکردن من است. من حق هیچ تصمیمی را ندارم. حتی همیشه، میخواهد فقط با اتوبوس جایی بروم . یکبار نوهام در بغلم خوابش برده بود و سوار تاکسی شدم. ناسزایِ خیلی بدی گفت وقتی فهمید در تاکسی هستم.
▫️با اینکه آسایشِ خیلی خوبی داریم، اما هیچ حس خوب و علاقهای به خانه ام ندارم از بس محدودم کرده، و هیچکار نمیتوانم بکنم و تقریبا هیچکس به خانه ما نمیآید.
▫️پا به پایش در مغازه و خرید کار کردهام. اما هیچ حق و حقوقی برای من قائل نیست. حتی پول تو جیبی هم به من نمیدهد. وقتی هم کمی پول طلب میکنم، خیلی شکاک برخورد میکند که بگو ببینم پول برای چه میخواهی. قبلاً هم هرچه به اسم من بود، در خرید و فروشها، به اسم خودش زد. وقتی هم حرفی میزنم میگوید، همین هشت یک این مال و اموال برایت کافی است.....
🔺 تجسّس در دین ما، ممنوع است!
این غیرت است یا شکاکیت؟
نقاشی و روایتِ زندگی، ارسالی از مخاطبان
@unity_story