ت
از طرف دیگر، این اوّلین سوال ما از همه بود؛ مثلاً من با آیتاللّه جنّتی از همین نقطه شروع کردم که اگر نتیجهی انتخابات عوض شد چه؟ ایشان گفت هرچه بشود؛ مگر ما مسئول این هستیم که کی باشد؟ من این را خیلی واضح پرسیدم؛ از آقای کدخدایی و ... ؛ اینها هم یادشان است. گاهی من دو دفعه میپرسیدم؛ برای همین واقعاً برای خودمان یقینی شد. بعد هم این طرح را بردند شورای نگهبان، تأییدش کردند؛ یعنی کلّ شورای نگهبان هم این پروسه را پذیرفت که براین منوال کار را انجام بدهد.
مهندس موسوی چند تعبیر داشت که مهم بود؛ یکی اینکه میگفت، اینها میگویند فلانی گفته یازده میلیون رأی جابهجا شده. من کِی عدد دادم؟ من کجا گفتم که یازده میلیون رأی جابهجا شده؟ من میگویم اگر هزار تا بوده، دو هزارتا بوده، پنج تا صندوق بوده، یا بیشتر و کمتر، رسیدگی شود. اصلاً عددی نگفتم...
مهندس موسوی چند تعبیر داشت که مهم بود؛ یکی اینکه میگفت، اینها میگویند فلانی گفته یازده میلیون رأی جابهجا شده. من کِی عدد دادم؟ من کجا گفتم که یازده میلیون رأی جابهجا شده؟ من میگویم اگر هزار تا بوده، دو هزارتا بوده، پنج تا صندوق بوده، یا بیشتر و کمتر، رسیدگی شود. اصلاً عددی نگفتم. من میگویم هرچقدر بوده، باید میشمردند، متخلّف را هم مجازات میکردند. این یک زاویهاش بود که واقعیّتی را نشان میداد. بالاخره با کاری که ما کردیم، اگر هم چنین احتمالی را به قوّت میدادند فرض کنید همهی رأیها را با تهبرگها تطبیق کنیم، سریع درمیآمد که خبری از تقلّب هست یا نیست.
میدانستند اگر یک یا دو میلیون تخلّف هم دربیاید، سرنوشت انتخابات را عوض میکند. چون این رسوایی بزرگی درست میکرد. کافی بود که یک میلیون نهبرگ دربیاید، مثلاً در دو تا استان یا سه تا استان؛ اگر میدیدند با شناسنامهها تطبیق ندارد، آن وقت دیگر مهم نبود نتیجهی انتخابات چه میشود. آثار خودش را نشان میداد. بنابراین طرح خیلی اغواکننده بود؛ ما پذیرفته بودیم که اگر میخواهیم همهی آراء را هم تطبیق بدهید، بدهید؛ یعنی شورای نگهبان این اطمینان را ایجاد کرد. البته من بعد از اینکه مهندس موسوی نپذیرفت، گفتم که الان دیگر برای خودم تمام شک و شبهههایی که هر آدمی میتواند پیدا کند، حل شد؛ دیگر هیچ سوالی ندارم.
*** روایت آقامحمدی از دیدار دوم با موسوی
چند صباحی گذشت که دیدیم این دفعه مهندس موسوی ما را خواسته است. این دیدار دوّم که به درخواست او انجام شد. دیگر بعد از اعلام نتایج انتخابات است. به نظرم بعد از داستان روز قدس بود. اوّل در جلسهای با دوستان خودمان صحبت کردیم که برای چه داریم میرویم؟ موضوع چیست؟ بین خودمان نظراتی داشتیم؛ فیالجمله ذهنمان را آماده کردیم. نکتهی کلیدی که به آن رسیدیم این بود که ما در جلسه به سمت تلخی نرویم؛ یعنی سعی نکنیم مسائل شخصی کوچک را خیلی برجسته کنیم که مهندس همراهی نکند. کاری کنیم که از هر راهی که میتواند مسیر را تغییر بدهد، همان راه طی بشود.
این اصل کلیدی تفاهممان بود. بعد از اینکه شقوق مختلف احتمالات از این دعوت را بررسی کردیم، روی این اصل تفاهم شد. البتّه قرار هم گذاشته بودیم که همان اوّل ما گلایهای بکنیم که چرا شما ما را مأمور کردید امّا نگذاشتید آن کار به سرانجام برسد، در همین حد.
رفتیم به فرهنگستان هنر، باز هم همان پنج نفر بودیم؛ یعنی آقای ابوترابی اینجا نبود. اوّلش ما گلایهای کردیم که شما ما را فرستادید دنبال یک کاری، خودتان به ما گفتید ولی بعدش چرا تأیید نکردید؟ خب اینها قرار بود نمایندهی شما بشوند؛ ما که خودمان نرفته بودیم پیش اینها؛ اوّل پیش شما آمدیم. باید محترمانهتر با ما برخورد میشد. یا نباید ما را دنبال کاری میفرستادید یا حالا که فرستادید، باید رعایت ما را میکردید.
او گفت خب من بنا نداشتم که زیر بار آن مسئولیّت بروم، چون اطمینان نداشتم به آقای حدّاد و آقای ولایتی، ما به اینها چه اعتمادی بکنیم؟ البتّه روی آن طرح قبلی هم نظر منفی نمیداد. گفت من تحقیق کردم و شما کار کردید و زحمت کشیدید. امّا میگفت چون من اطمینان نداشتم، عملاً دنبال نکردم.
ما توضیح دادیم که آقای ابوترابی در آن قصّه به آقای محتشمیپور گفتند که اصلاً بیایید ترکیب هیئت را عوض کنید؛ ولی نمی توانیم در این هیئت از طرفدارهای احمدینژاد کسی را نداشته باشیم، چون ممکن است نتیجه عوض بشود. بالاخره باید آن طرف هم بپذیرد. اگر یک طرفهاش کنیم، همین دعوا میرود یک طرف دیگر. اگر بنا است حل شود، پس هر دو طرف باید باشند. البتّه در آن ترکیب هم آقای افتخار جهرمی و آقای درّی نجف آبادی هستند. حالا شما میگویید ترکیبش خوب نیست، خود آقای ابوترابی گفته من میروم کنار، آقای محتشمی بیاید؛ یا یک نفر دیگر را اضافه کنیم که متعادل باشد. اگر آقای محتشمیپور هم بیاید، اصلاً بکلّی از این حالت خارج میشود و دیگر وجود آنها مفید است، مضر به این کار نیست. ضمن