وی انجام بگیرد... دیدیم اصلاً مثل دیروز نیستند. فضایشان عوض شده و تندند. من دیدم ما تا اینجا آمدیم و نمی‌خواهیم الان حسّاسیّت را خیلی نرم کردم. تلاش کردم که همان متن قبلی مبنا قرار بگیرد. آقای آیت اللّهی هم گفت نه، این همه‌شماری لازم نیست؛ مثلاً بیست درصد باشد، خیلی اطمینان‌آور است؛ یا اگر شما می‌خواهید خیلی وسواس به خرج بدهید، سی درصد؛ بیشتر از این لازم نیست. من گفتم همه‌ی صندوق‌های سیّار را هم اضافه کنید. دیدم نه، اصلاً در این فاز نیستند. طرح عجیب و غریبی می‌دهند که ارکان برگزاری انتخابات را زیر سوال می‌برد و در حقیقت عدم اعتماد به خود انتخابات دارد شکل می‌گیرد. این را دیگر هیچ کارش نمی‌شود کرد. آنجا ما توافقمان این بود که این بازشماری زیرنظر شورای نگهبان با نظارت نمایندگان آقای مهندس موسوی انجام بگیرد؛ ولی در طرحی که خودشان تغییرش داده بودند، کار را از این مدار خارج کرده بودند و بازشماری را زیرنظر نمایندگان مراجع تقلید برده بودند؛ در حالی که این کار هیچ موضوعیّتی نداشت.  دیدیم نوشته موسوی لاری و محتشمی‌پور، گفتم خب بالایش بنویسید نمایندگان تامّ الاختیار آقای مهندس میرحسین موسوی. گفتند نه، ما نماینده‌ی تامّ الاختیار ایشان نیستیم. گفتم پس شما کی هستید که امضا کردید؟ گفتند ما دو تا وزیر کشور سابقیم... با این همه، گفتم خیلی خب، فعلاً همین که می‌گویید را امضا کنید بدهید به ما تا دنبال کنیم. امضا کردند. دیدیم نوشته موسوی لاری و محتشمی‌پور، گفتم خب بالایش بنویسید نمایندگان تامّ الاختیار آقای مهندس میرحسین موسوی. گفتند نه، ما نماینده‌ی تامّ الاختیار ایشان نیستیم. گفتم پس شما کی هستید که امضا کردید؟ گفتند ما دو تا وزیر کشور سابقیم. من گفتم که ما مشکلی با وزیر کشور سابق نداشتیم. بغل دست ما آقای ناطق نوری و آقای پورمحمّدی هم بودند که سابقه‌ی وزارت کشور داشتند؛ اگر می‌خواستیم، آنها را صدا می‌کردیم؛ ولی آقای مهندس ما را فرستاده اینجا پیش شما. خلاصه گفتند نه، مهندس قبول ندارد که ما نماینده‌ی ایشان باشیم و ما هم به عنوان دو تا وزیر کشور امضا می‌کنیم. گفتیم حالا همین را بدهید؛ شاید بشود کاری کرد. خلاصه خداحافظی کردیم. گفتیم همه‌مان آمدیم یک کاری بکنیم؛ ولی اینکه بشود یا نشود، دست ما نیست. فقط خودمان در جریانیم که چه اتّفاقی افتاد. بالاخره برای همیشه برای خودمان حجّت تمام شد. مهندس موسوی می‌توانست یک نماینده از طرف خودش بگذارد. ما او را محدود نکرده‌ بودیم؛ یعنی دستش باز بود. امّا مدل پیشنهادی آنها در حقیقت کلّ سیستم انتخابات را از اوّل تا آخرش زیر سوال می‌برد. معلوم بود که دیگر مسئله تعداد آراء نیست. اصلاً بازی را به هم زدند... با آقای ابوترابی آمدیم پایین. در خیابان گیج و مات ماندیم که خب این چه کاری بود، ما تا اینجا جلو رفتیم، چطوری این عقب‌نشینی را توضیح بدهیم و کار را جمع کنیم؟ بحث کردیم و برای خود ما روشن شد که هیچ تقلّبی در کار نیست. حدّاقل ذهن ما اگر یک‌ذرّه سوالی داشت، حل شد. فعلاً در این حد. چون کسی که صاحب حق بود، مهندس موسوی بود که می‌گفت رأی من کو؟ کسی که برگزارکننده‌ی انتخابات بود، وزارت کشور بود و ناظر و تأیید کننده هم شورای نگهبان. نهاد دیگری این وسط وجود نداشت که بخواهیم او را بیاوریم قاطی کنیم. مهندس موسوی می‌توانست یک نماینده از طرف خودش بگذارد. ما او را محدود نکرده‌بودیم؛ یعنی دستش باز بود. امّا مدل پیشنهادی آنها در حقیقت کلّ سیستم انتخابات را از اوّل تا آخرش زیر سوال می‌برد. معلوم بود که دیگر مسئله تعداد آراء نیست. اصلاً بازی را به هم زدند و یک جور طرح هیئت حکمّیت را مطرح کرده بودند ولی برای من مهم بود که این ایده را جلو ببریم تا ببینیم به چه شکل درمی‌آید. آقای ابوترابی هم گفتند که کار را ول نکنیم؛ برویم پیش آقای هاشمی رفسنجانی، دیدیم فکر خوبی است. همان جا طرح شد که آقای خاتمی را هم در جریان بگذاریم. این مسئله‌ی بزرگی است و باید اینها در جریان باشند که چه شد. به هر صورت من زنگ زدم از دفتر آقای هاشمی وقت گرفتم. به یکی از دوستان هم گفتیم شما برو پیش آقای خاتمی. بقیّه رفتیم پیش آقای هاشمی، قبل از ظهر بود که رسیدیم. شورای نگهبان هنوز بازشماری را آغاز نکرده بود. منتظر نظر ما بودند.  آقای هاشمی طرح را شنیدند و سوالاتی کردند. ما جزئیّات را توضیح دادیم که این جور بوده، این طوری شده و ... این پروسه را طی کرده‌ایم. هی سوال و جواب کردند؛ این طرفش، آن طرفش. بعد ایشان گفت این کار خیلی خوبی است؛ چرا انجام نشود؟ گفتیم که نمی‌دانیم. آقای مهندس موسوی اصلاً ما را فرستاده بود پیش آقایان برای همین کار... آقای هاشمی طرح را شنیدند و سوالاتی کردند. ما جزئیّات را توضیح دادیم که این جور بوده، این طوری شده و ... این پروسه را طی کرده‌ایم. هی سوال و جواب کردند؛ این طرفش، آن طرفش. بعد ایشان گفت این کار خیلی خوبی است؛ چرا انجام نش