اصحاب رسول‌خدا، کنار ایشان بودند. انتظار را می‌شد در چهره‌ی ایشان دید. برخی حاضران می‌پرسیدند: مگر جای کسی خالی است؟!⁉️🤔 ناگهان لبخند شادی بر لبان پیامبر نقش بست. اصحاب، سمت دَرِ ورودی مسجد چشم گرداندند. امیرمومنان بود که می‌آمد. علی جان بیا... نزدیک‌تر بیا! رسول‌خدا او را فرا می‌خواند... تا آن‌جا که در آغوشش کشید و فرمود: علی از من و من از علی هستم! جان او از جان من و سرشت او سرشت من است. اطاعت از او، اطاعت من... و مخالفت‌ش، مخالفت من است. با آمدن او، لطف و رحمت خدا نصیب شما گردیده است. آری! جای امام کنار پیامبر خالی بود! ✏ سیدحمید موسوی‌گرمارودی 📚 امالی، صدوق، حدیث۵۸، صفحه۸۸ 📚 مستدرک، حاکم، جلد۳، صفحه۱۲۱ 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij