پرواز از قايق وسط اروند.... قایق وسط اروند خاموش شد، همزمان یک منور روشن شد، دیدم سر یک تیربار عراقی چرخید رو قایق ما. علی اکبر فریاد زد روشنش کنید.... یکی از بچه ها رفت پشت سکان. فریاد زد یا حسین و هندل را کشید. قایق چند متر پرید و روشن شد. تیربار همراه با حرکت ما چرخید و زد. تنم گرم شد. لباسم خونی بود. اما تیر نخورده بودم... ادامه این روایت کوتاه را از وبلاگ ما بخوانید http://vaalfajr8.blogfa.com 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv