✨﷽✨ ✍تاجری میمون و بزی داشت که عاشق آن‌ها بود و در یک اتاق با آن دو زندگی می‌کرد. روزی کاسه‌ای ماست، در بالای تاقچه گذاشت تا شب برگردد و آن را بخورد.که عصر وقتی خانه برگشت دید ماست خورده شده است و چون دقت کرد، دید ریش بز ماست شده، بر سر بز سیلی محکمی نواخت و گفت: این سهم تو، تا غذای خودت را بشناسی. باز فردا این داستان تکرار شد. تاجر آن روز سر کار نرفت تا از ماجرا سر در بیاورد. اتاق را از جای کلید نگاه می‌کرد. دید میمون به بالای طاقچه پرید و از چوب سقف خانه آویزان شد و ماست را خورد. و برای این که تاجر به او بو نبرد و صحنه‌سازی کند، کاسه خالی را با دست به پایین و جلوی بز پرت کرد. و بز احمق گمان کرد که میمون او را دوست دارد و به او سهمی داده است. وشروع به لیسیدن ظرف خالی کرد و ریشش ماستی شد. پنداخلاقی این داستان که به فرمایش امام صادق(ع) : بدبخت کسی است که دین خود را به دنیایش بفروشد و بدبخت‌تر از او آن کسی است که به خاطر آبادی دنیای دیگران دین خود را بفروشد. مثال برای لذت بردن داماد و عروس از زندگی‌شان، کسی حلال و حرام مخلوط کند و آن دنیا او حساب پس دهد و این دنیا آن‌ها لذت ببرند. مانند این بز نادان که برای لذت بردن و سیر شدن شکم میمون، کاسه می‌لیسید و میمون ماست می‌خورد و بز کتک !!! ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊