دیشب یکی از اقوام از شهرستان زنگ زد
گفت: شما آخوندها کی می خواهید از این مملکت برید؟
گفتم هیچ سلطان و پادشاه و حاکمی خودش از مملکتش نرفته
پهلوی دوم هم با فشار مردم بیرون رفت
گفت: خب ما اگه شما آخوندها را نخواهیم باید چی کار کنیم؟
گفتم باید قیام و انقلاب کنید
گفت: چند بار که قیام کردیم ولی سرکوبمان کردید
گفتم عرضه نداشتید که زود صحنه را خالی کردید
از انقلابیون سال پنجاه و هفت یاد بگیرید که تا پای جان ایستادگی کردند
گفت خب قیام کنیم بازداشت و زندانی می شیم
گفتم: مگر انقلابیون دهه پنجاه بازداشت و زندانی و شکنجه و تبعید نشدند؟
گفت: مردم گرسنه کِی حوصله قیام و دردسر دارند؟
گفتم: اتفاقاً گرسنگانِ به ستوه آمده قیام می کنند. معلومه که هنوز به اینجاتون نرسیده و گر نه به اعتراض لفظی اکتفا نمی کردید و از بازداشت و زندان نمی هراسیدید
گفت: حالا دوتا استخاره برام بگیر که کار دارم!
من هم با تسبیح دو استخاره برایش گرفتم و هر دو بد آمد
فکر کنم اولی را برای قیام می خواست و دومی را برای خودکشی😄
خدا رو شکر که هردوش بد اومد!
احمدیاسر وافی یزدی