#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
گامى به پيش
شيخ ابوسعيد، يكبار به طوس رسيد، مردمان از شيخ خواستند كه بر منبر رود و وعظ گويد . شيخ پذيرفت . مجلس را آراستند و منبرى بزرگ ساختند. از هر سو مردم می آمدند و در جايى می نشستند .
چون شيخ بر منبر شد، كسى قرآن خواند. جمعيت، همچنان ازدحام مي كردند تا آن كه ديگر جايى براى نشستن نبود. شيخ همچنان بر منبر نشسته بود و آماده سخن. كسى برخاست و فرياد برآورد:
خدايش بيامرزد هر كسى را كه از جاى خود برخيزد و يك گام فراتر آيد . شيخ چون اين بشنيد، گفت: و صلى الله على محمد و آله اجمعين. و از منبر فرود آمد . گفتند: يا شيخ!جمعيت از دور و نزديك آمده اند تا سخن تو بشنوند؛ تو ترك منبر می گويى؟
گفت: هر چه ما می خواستیم كه بگوييم و آنچه پيامبران گفتند، همه را آن مرد به صداى بلند گفت .
مگر جز اين است كه همه كتب آسمانى و رسالت پيامبران و سخن واعظان، براى اين است كه مردم، يك گام پيش نهند؟
✨آن روز، بيش از اين نگفت.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
@valiyeasreejvarkola