#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
** مادر شیطان **
در يك سال قحطی شد، در همان وقت واعظی در مسجد بالای منبر میگفت: كسی كه بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شيطان به دستش میچسبند و نمیگذارند كه صدقه بدهد.
مؤمنی اين سخن را شنيد و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن كه اين حرفها را ندارد، من اكنون مقداری گندم در خانه دارم، میروم آن را به مسجد آورده و بين فقرا تقسيم میكنم.
با اين نيت حركت كرد و به منزل خود رفت. وقتی همسرش از قصد او آگاه شد شروع كرد به سرزنش او، كه در اين سال قحطی رعايت زن و بچه خود را نميكنی؟ شايد قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بميريم و... خلاصه به قدري او را ملامت و وسوسه كرد تا سرانجام مرد مؤمن دست خالی به مسجد بازگشت.
از او پرسيدند چه شد؟ ديدی هفتاد شيطان به دستت چسبيدند و نگذاشتند!
مرد مؤمن گفت: من شيطان ها را نديدم ولی مادرشان را ديدم كه نگذاشت اين عمل خير را انجام دهم!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: يا علی! آيا ميدانی كه صدقه از ميان دستهای مؤمن خارج نمیشود مگر اينكه هفتاد شيطان به طريق مختلف او را وسوسه میكنند تا صدقه ندهد.
📚 وسايل الشیعه جلد 6، صفحه 567
@valiyeasreejvarkola