❣﷽❣ 🏴🏴🏴 📚 قسمت 1⃣ نگاه من به آسمانِ پر ستاره دوخته شده است، نمى دانم فردا چه خواهد شد. با خود فكر مى كنم، كاش الآن در مدينه بودم! خدايا! آيا خواهم توانست بار ديگر پيامبر را ببينم؟ امروز خبردار شدم كه بيمارى پيامبر، بسيار شديد شده است، ديگر اميدى به بهبودى او نيست. من خيلى نگران هستم. فردا صبح زود به سوى مدينه خواهم رفت، من مى خواهم بار ديگر پيامبر را ببينم. اكنون، خورشيد روز سه شنبه، بيست و نهم ماه صَفَر طلوع مى كند و من آماده رفتن مى شوم. دستى به يالِ اسب سفيد و زيبايم مى كشم، پا در ركاب مى نهم، من مى خواهم به سوى مدينه بروم. آيا تو نيز همراه من مى آيى؟ تو بايد با عجله همراه من بيايى، از اينجا تا مدينه، دو ساعت راه داريم. عشق ديدن پيامبر مرا بى قرار كرده است، يادم مى آيد آخرين بارى كه پيامبر را ديدم، خبر از رفتن خود مى داد، او ديگر از ماندن در اين قفس تنگ دنيا خسته شده بود و دوست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه2) داشت كه به اوج آسمان‌ها پر بكشد و همنشين فرشتگان گردد. آيا من موفّق خواهم شد بار ديگر پيامبر را ببينم؟ 1 آنجا را نگاه كن، آيا ديوارهاى شهر مدينه را مى بينى؟ اكنون ما به مدينه رسيده ايم، بيا جلوتر برويم، به مركز شهر، مسجد پيامبر. آيا تو هم صداى گريه‌ها را مى شنوى؟ براى چه صداى گريه از خانه‌ها بلند است؟ چه خبر شده است؟ خداى من! پيامبر از دنيا رفته است. 2 اينجا خانه پيامبر است، صداى گريه فاطمه (س)، دختر پيامبر به گوش مى رسد. آرى، پيامبر دنيا را وداع گفته است، اكنون على (ع) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل مى دهد. پيامبر خودش وصيّت كرده است كه فقط على (ع) بدن او را غسل دهد، فرشتگان آسمانى او را يارى مى كنند. 👈 .... 📚🖊نویسنده 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 ─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─ ‎‌‌‎‌‎‌ @rangeasheghane ─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─