#شعر
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
▪️همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
▪️امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
▫️علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
▫️خدا او را به بزم عشق بازی شعلهور میخواست
▪️علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
▪️علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
▫️نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند
▫️عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
▪️به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
▪️که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
▫️مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
▫️به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
▪️خرابه، خیزران، خنیاگریها، خارجی خواندن
▪️نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
▫️امامت را زنی با خود به هر جان کندنی میبرد
▫️که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
▪️پدر لبتشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
▪️صدای گریه باران چه از جان پسر میخواست
▫️غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
▫️که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#شاعر :
#سیدحمیدرضا_برقعی
#وارث
#رسانه_باشید
☑️
@vareth_eitaa