پیام دوست صمیمی شوهرم بود و توو دبی کار میکرد و هر موقع میومد خونه ما به شوهرم میگفت حیف نیست عمرت توو ایران تلف کنی،بلند شو بیا دبی خودم کاراتو درست میکنم خانومتم میره توو یه شرکتی حسابدار میشه پول پارو کنید،منم میگفتم پیام راست میگه و حسابی عشق دبی داشتم...تا اینکه یه روز بلیط دوبی گرفتیمو سوار هواپیما و چند ساعت بعد دبی بودیم.تا از گیت خروجی رد شدیم و وارد محوطه فرودگاه شدیم
پیام رو با یه عرب توو یه لندکروز شاسی بلند دیدیم که منتظر ما بودن.بین راه پیام گفت ابو جاسم مدیر یه هلدینگ بین المللیه و امشب مهمون ابو جاسمیم،چند کیلومتری که از فرودگاه دور شدیم وارد ویلا که چه عرض کنم قصر ابو جاسم شدیم و پیام و شوهرم رفتن دور بر ویلا رو ببین که ابو جاسم نزدیک من شد و با لهجه عربیش گفت:خانوم ایرانی از این به بععد شما باید...❌🔥😭
https://eitaa.com/joinchat/3622174875Cc80785f9e5
سرگذشت واقعی اعضا☝️🥺❤️🩹