قلم به دست گرفتم تا بنویسم برای تسکینِ دلِ دوستانم. برای تسکینِ دلِ تازه عروسی که همسرش را میان شلوغی های دو سال پیش از دست داده بود. برای رفیقانی که دلسرد شده بودند و برای دوستانی که ترسیده بودند. حالا اما دو سال از آن ماجرا و هیاهو میگذرد. شاید پس از قائله ۸۸ این دومین بار بود که دشمن از هر طرفی که دستش میرسید زهر مار افعی به دامانِ این گربه میریخت. در میان این سال ها هم بود، اما این بار نقشه نابودی کامل داشتند. آن تجربه نزدیک ترین تجربهی من و رفقایم به اوائل انقلاب بود. بازار صحیفه خوانی برایم آن روز ها داغِ داغ بود.
#خمینی_کبیر بیست و دومِ بهمن نود و پنج گفته بودند که:
"جهاد در راه عقیده، شکست ناپذیر است." وقتی نوشته های شهید باقری و آوینی را میخواندم میدیدم انگار خمیر مایه کلامشان همین است. پس سینه سپر کردم و به هر کس که دلسرد شده بود میگفتم حزبالله هم الغالبون!
حالا که امشب دوباره به یاد آن شب ها و روزهای پر هیاهو افتادم خواستم بگویم که پیروزی با این راه و این خط است. راه و خط علیع. بیایید ما هم خودمان را به همین راه و رسم بند کنیم تا شاید عاقبت به خیر شویم. عاقبت به شرّ شدن ترس دارد. نماینده یزید در سال ۱۴۰۰شدن ترس دارد.
حالا اما آرامش ساکن است و باید بر اساس نقشهی راه های
#حضرت_آقا پیش برویم. پیر جماران ما را به دست ایشان سپرد. تمام این زخم ها باعث محکم تر شدن ریشهمان میشود. باید درد بکشیم، زخم بخوریم تا بفهمیم این انقلاب چقدر ارزش دارد. تا بفهمیم این انقلاب چطور تنها انقلاب دنیا شده