خداوند که علّت مخلوقات است، یا به شرط تجرّد از ماهیّت، مبدء و علّت آنهاست، یا وجودش بدون ماهیّت، علّت آنهاست. در صورت اوّل، تجرّد از ماهیّت که قید عدمی است جزء علّت قرار گرفته، در حالیکه محال است عدم، علّت برای وجود یا جزء علّت قرار گیرد. در صورت دوّم نیز، لازم میآید که هر وجودی بتواند علّت و مبدأ مخلوقات گردد. نتیجه اینکه خداوند مجرّد از ماهیّت نیست (رازی، 1411، 1: 35؛ همو، 1407، 1: 298؛ همو، 1404، 1: 202).
نقد و بررسی:
دلیل فوق نیز مخدوش است، زیرا وجود خداوند مبدأ و علّت همه مخلوقات است، نه از این جهت که وجود است، بلکه از این جهت که در بالاترین مراتب وجود قرار گرفته، که همان وجوب وجود است. مضافاً اینکه تجرّد از ماهیّت گرچه مفهومی سلبی است، لکن حاکی از شدت وجود است (طباطبائی، 1385، 1: 213)
دلیل چهارم:
فلاسفه اتفاق نظر دارند که وجود خارجی همان بودن در خارج (حصولٌ فی الأعیان) است، و بودن در خارج نیز زمانی متصوّر است که ماهیتی را موضوع قرار داده و حکم به بودن آن در خارج بنمائیم، و این در حقیقت اعترافی است به اینکه وجود بدون ماهیّت نیست (رازی، 1411، 1: 35؛ همو، 1407، 1: 300)
نقد و بررسی:
وجود موضوع برای قضایا از جمله قضیّه هلیّه بسیطه، لازم و ضروری است، لکن اینکه موضوع مذکور از سنخ ماهیّت باشد اول کلام است. مضافاً اینکه موضوع و محمول و قضیّه جزء معقولات ثانی منطقیاند، و نمیتوان از وجود ذهنی آنها بر وجود خارجی آنها استدلال نمود. این اشتباه برای برخی از فلاسفه نیز رخ داده، طوریکه از طریق وجود نسبت در قضایا در ظرف ذهن در صدد اثبات وجود رابط در ظرف خارج بر آمدهاند (طباطبائی، 1385، 1: 121) در حالیکه نسبت در قضایا جزء معقولات ثانی منطقی است و نمیتوان از وجود ذهنی آن، بر وجود خارجی وجود رابط استدلال نمود (مصباح یزدی، 1405: 58). منشأ این اشکال رازی، نکته مهمّی است که او بدان معتقد است و آن اینکه در نگاه ایشان عروض وجود برای ماهیّت خداوند عروضی خارجی است نه ذهنی، و این نکته به روشنی از دلیل فوق قابل استفاده میباشد.
نتیجه اینکه دلائل فوق که رازی آنها را بر رد دیدگاه حکماء مبنی بر نفی ماهیّت از واجب الوجود اقامه نموده، تمام نبوده و مثبت دیدگاه خودش مبنی بر ماهیّت داشتن خداوند متعال نیست. ایشان دلائل دیگری نیز اقامه نموده، که بررسی آنها موجب تطویل میشود (ر.ک: رازی،1407، 1: 295-307).
دیدگاه دوّم: دیدگاه مشهور فلاسفه
مشهور فلاسفه معتقدند که وجود مشترک معنوی بین ممکن و واجب است، و واجب الوجود بالذات ماهیّت ندارد، نه به حسب تحلیل ذهنی تا وجودش عارض بر ماهیّت او باشد به نحو عروض ذهنی، و نه به حسب تحلیل خارجی تا وجودش عارض بر ماهیّت او باشد به نحو عروض خارجی. این دیدگاه مورد تأیید فلاسفه مشاء، اشراق و حکمت متعالیه میباشد و فرقی ندارد که قائل به اصالت وجود باشند یا اصالت ماهیّت (صدرالمتألهین، 1981، 6: 48؛ سبزواری، 1384، 2: 97).
تعبیرات فلاسفه برای افاده این مقصود مختلف است. بوعلی سینا تعبیر به نفی ماهیّت وراء انیّت دارد: «إنّ الأول لا ماهیّۀ له غیر الإنیّۀ» (ابن سینا، 1385: 367). گاهی نیز با عبارت «واجب الوجود ماهیّته إنیّته» تعبیر میشود (طباطبائی، 1385، 1: 203). چنانکه گاهی نیز تعبیر «واجب الوجود لا ماهیّۀ له» بکار میرود (طباطبائی، همان، 4: 1065). گاهی نیز با عبارت «وجود واجب الوجود و وجوبه نفس حقیقته» تعبیر میگردد. این تعبیرات مختلف به یک مطلب اشاره دارند، و آن اینکه واجب الوجود ماهیّت بالمعنی الأعم دارد، و او همان وجودش است، لکن ماهیّت بالمعنی الأخص ندارد، پس ماهیّتی که سلب میگردد ماهیّت بالمعنی الأخص است و ماهیّتی که اثبات میگردد ماهیّت بالمعنی الأعم است. چنانکه شیخ اشراق در وجه جمع نفی و اثبات ماهیّت برای خدا مینویسد: «و اعلم انّ الماهیة و الحقیقة من حیث مفهومیهما المطلقین اعتباریّتان، و الماهیة قد یعنى بها ما به یکون الشیء هو ما هو و بهذا المعنى یقولون للبارئ ماهیّته هى نفس الوجود، و قد تخصّص بما یزید على الوجود ممّا به الشیء هو ما هو، فتقتصر على اشیاء الوجود من لواحقها، و بهذا الاعتبار یقولون الاوّل لا ماهیّة له اى امر یعرض له الوجود» (شیخ اشراق، 1375، 1: 175).
صدرالمتألهین در این مسأله تعبیر دیگری دارد. ایشان در عنوان مسأله، انیّت را بر ماهیّت مقدّم نموده است: «فی أنّ واجب الوجود إنیته ماهیّته» (صدرالمتألهین، 1981، 1: 96). شاید وجه این تقدیم، این باشد که بنابر اصالت وجود، آنچه اصیل است همان وجود است نه ماهیّت، و قضایای متعارف از قبیل عکسالحملاند.
فلاسفه برای اثبات این مدعا، به دلائلی تمسّک نمودهاند که به تبیین و تحلیل آنها میپردازیم:
دلیل اول:
این دلیل از مقدمات زیر تشکیل یافته است: