رضا یه لات بود تو مشهد یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و +گفت اگه مَردی بیا بریم جبهه! :) به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه! تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران، رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه . یه دفه داد زد کچل با توأم! :/ شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد +گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: _میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی! +شهید چمران : چرا؟ _آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! +شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده♥️ +گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم!! :) آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد، آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود💔 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد. آره آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... ! چ_مثل_چمران