📝نی و نیزار نی، گیاهی‌ست خودرو که در کنار برکه یا رودخانه یا تالاب می‌روید. در برخی مناطق، مثل شاهرود و دامغان، در یک روز خاص، بعد از اذان مغرب، آتش را در انبوه نیزار رها می‌کنند و نیزار را می‌سوزانند. این سوختن تا سحر ادامه میابد. در دل شب، به هنگام سوختن نیزار، صداهایی عجیب و اسرار آمیز به گوش می‌رسد. تا سحر غوغایی برپاست... دمادم صبح و قبل از طلوع آفتاب، به نیزار سوخته می‌روند. بعضی از نی ها نسوخته‌اند و در آتش سرخ شده یا به قولی پخته شده اند. نی های سرخ شده را جمع آوری می‌کنند و از بین آنها، جدا سازی آغاز می‌شود. برخی از نی‌ها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند به درد ساز نی اصیل می‌خورند و برخی به درد فلوت و نی لبک و دوسازه و قشمه و... آن دسته از نی‌ها که ساز شده‌اند، زمانی که نواخته می‌شوند، اسرار سوختن را بیان می‌کنند: بشنو از نی، چون حکایت می‌کند از جدایی ها شکایت می‌کند در عرفان، یکی از معانی نِی؛ نه است، نیی، نیستی، هيچ... در حقیقت نی، نماد انسان فارغ از خود است، دلباخته‌ی معشوق واقعی و بریده از تمام مادیات و مسائل دنیوی... خود را پایین‌تر از همه می‌انگارد، ولی در عین حال، به درک اشرف مخلوقات رسیده و می‌داند که معشوق از او تعهد گرفته: " الست بربکم، قالو بلی..." اما منیّت خود را نابود ساخته و از من و تویی، دو گانگی و چند گانگی، وحدت ساخته و جز او را نمی بیند: یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نی ای شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت آتش؛ بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم زانکه می‌گفتی نی ام، با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است با چنین دعوی چرا ای کم عیار برگ خود میساختی هر نو بهار؟ آن نی که سرخ شده و پخته‌ست و کوتاه، ولی فریاد ساز ندارد، چطور ؟ آن نی، قلم می‌شود: می گوید و می‌خروشد و آگاه می‌کند و گاهی می‌نالد؛ ولی بی صدا... خاموش...