تب لرز داشت اون شب حال اسما هم خوب نبود محمد بالاسر آقای تاجیک بود و منم کنار اسما جون
نصفه های شب بود خوابم نبرده بود صدای سرفه آقای تاجیک اومد یادمه بچگیمون اگه سرما میخوردیم مامانم برامون جوشونده درست میکرد رفتم آشپزخونه منم درستش کردم ریختم لیوان از پله ها داشتم میرفتم بالا گندم منو دید اومد نزدیک تر گفت اون چیه
جوشونده اس برا آقا....
ابرو گره کرد گفت خودم میبرم از دستم گرفت رفت اتاقش
صداش میاومد ببینم جوشونده من خوبت میکنه یا داروهای شیمایی آقا دکتر منظورش محمد بود آقا محسن سرفه ای کرد گفت وای ولم کنید گندم رفت نشست رو تخت کمی بعد محمد اومد بیرون در بست نگاهش افتاد بهم بهش لبخند اجباری زدم گفتم محمد حال مریضیت چطوره
محمد والا چی بگم حال جسمیش بده ولی انگار گندم رفت حال جِن.... کنی سکوت کرد انگار خجالت کشید از حرفی که میخاست بزنه گفت هیچی بابا براش جوشونده درست کرده داره میده بهش بعد همینجوری که میرفت اتاقش گفت خدا کنه خواهر برادر دار نشیم .....رفت اتاقش
حسودی کردم نمیدونم شایدم غیرتی شدم رفتم در زدم بدون اینکه منتظر اجازه ورود بمونم رفتم تو دیدم یا ابلفض گندم رو تخت به پهلو دراز کشیده از قصد دامنشو داده بالا داره با موهای آقای تاجیک که نیمه هوشیار بود بازی میکرد عصبی گفتم داری چکار میکنی گندم هول شد نشست گفت به تو جه از تن صدام آقای تاجیک بیدار شد متعجب بهم نگاه میکرد با حرص گفتم من جوشونده رو درست کردم بیارم آقا بخوره که حالش بهتر شه نه اینکه شما بزارین کنار تخت خودتون یه وری بخوابین دامنتو بدی بالا ....
گندم که انتظار این حرفهارو ازم نداشت چشم نازک کرد گفت بتوجه هااا ....
گفتم گندم خانوم شما فقط بیوه برادر آقا تاجیک هستین همین !!!!!
نمیدونم چرا این حرفو بهش زدم ولی گندم از این حرفم سواستفاده کرد خودشو مظلوم نشون داد و با گریه نمایشی رفت اتاقش
رفتم جوشونده رو برداشتم گفتم بفرماید آقای تاجیک یه نگاهی بهم انداخت گفتم لطفا ...
آقای تاجیک لبخندی زد گفت انتظار حسودی ازت نداشتم ....
نگاهش کردم دلم میخاست بگم من مگه آدم نیستم ....
آقای تاجیک گفت اون عقد فقط قراردادی درسته سهیلا...
گفتم شما زن دارین اسما تو اون اتاق زنی که عاشقش هستی ...
آقای تاجیک سکوت کرد بی حرف جوشونده رو خورد لیوان برداشتم خواستم برم بیرون که صدام زد گفت سهیلا...
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff