فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرایشگر معروف شهر بودم عاشق پسری شدم که هم سن پسرم بود غافل از اینکه.... اكرم در حال نچ نچ كردن بود و بچه های شهين متعجب مارو برنداز ميكرد با خشم از خونه شهين زدم بيرون و بعد از چند دقيقه اكرم نفس نفس زنون منو صدا كرد _فريبا فريبا برگشتم كه ديدم اكرم با بدو داره مياد سمتم منتظر موندم وقتی كه رسيد گفت : _دختر اين حرفها چی بود بار شهين كردی ؟ _ جواب دادم : من حرفی بارش نكردم _ گفت : اينكه زن شوهر دار انداخته تو دامن سالار چی بود پس ؟ _ گفتم : حقيقت بود .. دوباره چنگی به صورتش انداخت و گفت : خدا مرگم بده .. درسته كه قول داده بودم اين قضيه رو جايی نگم اما شهين كه خودش سر دسته ی اين جريان بود و اكرمم بايد ميفهميد كه جيره خوره كيه نفسی از سر كلافگی و عصبانيت كشيدم و گفتم : آره اكرم جان ، اينجورياست وقتی كه ميشی ماله كش شهين و به خاطر حرفهای دو هزاری شهين رو از من برميگردونی بايد بفهمی كه كيه بعد انگشت اشاره ام رو به نشانه ی تهديد بالا آوردم و گفتم : من مثله اون شهين حرومزاده نيستم ، بچه دارم ، خودم زنم كار با آبرو و زندگی هيچ زن گناهكاری ندارم اما اگه بخوای چيزايی كه امروز شنيدی رو يك كلاغ و چهل كلاغ كنی از چشمای پر سياستت درش ميارم ، چون اون شهین ... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff