معرفت او را طی میکنند و نور خدا را در دل و جانشان میافروزند، میتوانند، بفهمند.
در حالی که دربارۀ شعور کیهانی نوشتهاند: «همهی انسانها میتوانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند است، پی برده؛ تا این موضوع، نقطهی مشترک فکری بین همهی انسانها شده و قدرت و تحکیم پیدا کند.»[2]
شعور کیهانی پدیدهای است که تبیین فیزیکال دارد، برای همه قابل آزمایش است و همه میتوانند بر سر آن به اشتراک نظر برسند. در امور این عالم نظیر درمان بیماریها مداخله میکند و... این خصوصیات به روشنی در مقابل شعوری است که در فرهنگ قرآنی به موجودات جهان هستی نسبت داده شده است. و با توجه به اینکه در عرفان حلقه هیچ استدلال روشنی برای اثبات آن بیان نمیشود، این سوال پیش میآید که چطور همهی انسانها میتوانند در آن به اشتراک نظر برسند. توجه کنید که ادعا، رسیدن همه به اشتراک نظر است. البته درتعالیم حلقه ادعا میشود که اگر پیرو ما شوید و آنچه ما میگوییم بپذیرید و اتصالات ما را دریافت کنید، به طور عملی آن را خواهید آزمود.
سرانجام به عنوان آخرین مطلب در بیان شکاف عظیمی که میان شعور کیهانی و شعور قرآنی وجود دارد، به این نکته باید توجه داشت که شعور کیهانی بسیار بزرگ معرفی میشود و سیر و سلوک انسانها در گرو اتصال با آن است، اما شعور قرآنی موجودات رازی است که سیر و سلوک انسان در گرو اتصال و ارتباط با آن نیست و اگر کسی راه تزکیه نفس را برود در مراحلی به فهم آن خواهد رسید و از آن خواهد گذشت و از همه مهمتر اینکه نه ما نیازی به اتصال با آن داریم و نه درک آن شرط سلوک است و نه این شعور نهفته میتواند ما را در مسیر الی الله سیر دهد. فقط کسی که آن را درک کند، مثل مسافری است که در راهش به چشمهای زلال رسیده و جرعهای از آن نوشیده و به راه خود ادامه میدهد.
شعور کیهانی، ایدههای نو یا سرقت ایده؟
طاهری از پیشینه ایده پردازیهایی که دربارۀ شعور کیهانی وجود دارد سخن نمیگوید و طوری وانمود میکند که شاگردانش میپندارند او اولین کسی است که از شعور کیهانی سخن میگوید. در حالی که در عرفان یهود از قرنها پیش این موضوع مطرح شده بود. (فیلیپ برگ.ص159) همچنین در ادیان شرقی نظیر هندوییسم این ایده به جای باور به خدایان ادیان توحیدی مطرح بوده است. (نک: داریوش شایگان)
نیلز بوهر در ابهاماتی که در اثر تجربۀ وضعیت کوانتومی ذرات بنیادین مشاهده کرد، تئوری مکملیت موج – ذره را پیش نهاد نمود، اگر چه این تئوری هنوز تئوری است، اما توانایی توجیه برخی از رویدادهای فیزیکی را دارد. مشکل این تئوری این است که متناقض به نظر میرسد به این علت که باید بپذیریم ماده از ذرات ریزی درست شده است که گاهی ذره نیستند و به صورت موجی از انرژی یا بسته کوچکی از انرژی تجربه میشوند.
نیلزبوهر برای توجیه این حالت دوگانه و متناقضنما شعور مندی ماده را مطرح کرد و گفت چه بسا که ماده باشعور است و گاه خود را به صورت ذرات و گاه به صورت موج نشان میدهد.[3] این تئوری هنوز از سوی مجامع رسمی و مرجع در علم فیزیک پذیرفته نشده، اما منشأ تئوری پردازیهای دیگری بوده است. برای مثال دیوید بوهم با طرح تئوری جهان هلوگرافیک تبیین «واقعیت مجازی» را برای شناخت سرشت جهان مطرح نموده است.[4]
تئوریهای فیزیکی که بر اساس شعورمندی و هوشمندی ماده شکل میگیرد همچنان رو به گسترش است، اما طراحان این تئوریها کمتر موفق میشوند آنها را اثبات کنند و دانشمندان فیزیک را دربارۀ درستی تئوریهای شان به اطمینان برسانند. البته شاید روزی موفق شوند ابعادی از این تئوریها را اثبات کنند و شاید هم نتوانند هیچ وقت این ایدهها را به اثبات برسانند.به هر روی در حال حاضر تئوریهایی نظیر اینکه میگوید ماده شعورمند است و میتواند برای خود تشخیص دهد و تصمیم بگیرد، به عنوان داستان علمی تخیلی از سوی جامعۀ علمی فیزیکدانان مردود شناخته شده است.(مایکل تالبوت.ص4و5)
یکی از تئوری پردازیهای برجسته در این زمینه، تئوری شعور مسعود ناصری است. او بیش از بیست سال پیش در کتابی با نام «یک کوآنتوم عرفان درمان» ایده شعورمندی کائنات را با پیوند میان فیزیک مدرن، زیست شناسی و برخی از آموزههای عرفان اسلامی تبیین کرد،اما هیچ گاه تئوری خود را به عنوان یک نظریۀ علمی تلقی نکرد. و برای پذیرش آن نگفت که جوایز بین المللی و مدارک گوناگون را گرفته است. البته تئوری که پیش از این در کابالا مطرح شده و دیگران نیز برای علمی جلوه دادن آن کوشیده اند، ادعاهایی از این دست را برنمی تابد.مطالعۀ نوشته های طاهری، برای کسانی که با تئوریهای مطرح شده دربارۀ حوزۀ کوآنتومی آشنا هستند و تئوری شعور ناصری را هم میدانند، کاملاً آشناست. بی تردید کسانی که کمی ادیان شرقی و الاهیات آن را مطالعه کرده باشند، به روشنی می بینند،
@wittj2