سلام مولای سوگوارمان، مهدی جان ... ... قرنهاست که در نورباران شب‌های قدر، نوای حزین «فزت و رب الکعبه» در فضای خاموش جهان می پیچد و انگار هنوز رد خون فاتح خیبر بر سینه خسته شهر پیداست ... انگار هنوز کودکان یتیم با کاسه های شیر در دستان شان و حلقه زلال و لرزان اشک در دیدگان شان، مهربان پدر را به عیادت آمده اند ... انگار هنوز شریف ترین بهانه های خلقت با بغضی گلوگیر، فرق شکافته و سیمای به خون نشسته حجت خدا را نظاره گرند و در سکوت مرگبار شاهدان خاموش غدیر، ذکر فرج بر لب دارند ... سرانجام شما و گامهای حیدری تان از راه می رسید و قلب شکسته و چشم براه مسجد کوفه را با عطر دلنشین نرگس زارها مرهم می نهید ... به همین زودی ... به همین نزدیکی ...