تو والایی، تو والایی، تو بالاتر ز بالایی تو همچون "قدر"ی و مافوق درک اهل دنیایی تو انسان نه! چه سان انسان، مَلَک هستی! نمیدانم بگو خود کیستی؟! انسیّه هستی یا که حَورایی بگو تو کیستی زهرا! که باید از بهشت آیند به استقبال میلاد تو اینگونه تماشایی بیا ای آنکه کعبه بهر دیدار تو بی تاب است بیا تا مکّه را ای نور، غرق نور بنمایی بسوزان ریشه ی نحس درخت جاهلیت را بیا! نازل شو ای "کوثر" که تو امّید طاهایی مبادا مَسّ کند دست زنان مکّه رویت را که تو قرآن احمد هستی و پاک و طَهورایی خدیجه علت خلق جهان را در بغل دارد ببین دارد پیمبر چه تبسّم های زیبایی از انفاست پدر عطر جنان بوئید هر دفعه چرا که نه؟‌! تو عطر میوه های نخل طوبایی تو را میدید و خم میگشت و میبوسید دستت را تو "بنتُ المصطفی" هستی و یا "اُمِّ ابیهایی"؟! فروغ چشم پیغمبر! چراغ خانه ی حیدر! در این عالم فقط بانو! تویی که کُفوِ مولایی تمام آنچه خوبی هست در حیدر بُوَد؛ آری تمام آنچه خوبی هست را یکجا تو دارایی هر آنکه نیست قلبش با علی، قلب تو با او نیست تویی که الگوی ناب تولّی و تبرّایی همه محتاج تو گشتیم تا مهریّه ات شد آب همه لب تشنه ی فیض تو هستیم و تو دریایی کسی که مِهر تو دارد عقوبت میشود؟! هیهات! سیاهِ نامه اش روشن شود فردا به امضایی برای مدح تو کافیست تا اینگونه بنویسند: تو زهرایی، تو زهرایی، تو زهرایی، تو زهرایی علی بیرقدار🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷