. السلام علیک یا مولانا الرئوف یا علی ابن موسی الرضا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به زیر بارش احسان تو دلم تشنه‌ست به نوش جرعه ای عرفان تو دلم تشنه‌ست من آن کویر عطش دیده ام که تا به ابد به قطره قطره باران تو دلم تشنه‌ست من آن فقیر گرفتار بند دنیایم ولی به دیدن ایوان تو دلم تشنه‌ست منی که در حرمت جان تازه میگیرم به گنبد و به شبستان تو دلم تشنه‌ست منم رعیت ناچیز بی سر و پایی که بهر گوشه چشمان تو دلم تشنه‌ست برای پرچم سبز فراز گنبد تو به آن حریم چراغان تو دلم تشنه‌ست ببین که بند دلم بسته شد به خانه تو ببین که سرخوشم و گرم در ترانه تو چو آسمان به زمین یک نگاه نازل کن بیا بیا دل من را به خویش قائل کن کنار سفره جودت صدا بزن ما را بیا و لطف و کرامات خویش کامل کن اگر که بر دل من رنگ و عطر و بویت نیست بیا به جادوی عشقت دل مرا دل کن دمیکه شد دل من لایق حضور شما بیا و در دل من تا به حشر منزل کن برای اینکه بمانم غلام پابستت مرا به غیر خودت عارفانه غافل کن دل خراب مرا با غمت نما آباد به یاد خود دل من را پر از نوافل کن دل خراب من و عشق ناب تو عشق است خماری منو جام شراب تو عشق است به یمن نام کریمت بهار می آید به سینه صبر و شکیب و قرار می آید به زیر سایه ایوان تو چو بنشینم تمام باغ دل من به بار می آید همیشه نام تو از شدت ملاحت و عشق به سینه تا که نشیند وقار می آید به هر صبا که ز مشرق سرآورد خورشید پی ادب به حریمت به کار می آید چو نام پاک تو آید به خاطرم قلبم شبیه آهویی بهر شکار می آید من آهویم که ز دامت رها نمی خواهم فقط به روی لبم یک شعار می آید منم من آهوی سرگشته بیابانی بیا و ضامن شو شه خراسانی به دام حلقه زلفت اسیر یعنی من به پیش دولت عشق فقیر یعنی من به آل پاک علی یادگار یعنی تو به آل پاک علی مستجیر یعنی من کسیکه پاره جسم نبی است یعنی تو غلام ساده و پست و حقیر یعنی من کسی که سلطنتش را خدا نوشته تویی همیشه در بر تو سر به زیر یعنی من کسی که ضجه زند در میان عمق دلش بیا و دست مرا هم بگیر یعنی من رضا و حضرت شمس الشموس یعنی تو و سائل کرم تو نصیر یعنی من غلام حلقه به گوش در سرای توام چه خوش سعادتی ای دلربا گدای توام بیا و دانه بریز و به من بده امداد دوباره پر زده قلبم به سمت گوهر شاد در اوج مستی ام و عقل من شده زایل دوباره غرق جنون میکشم فقط فریاد به خط عشق کنم حک به سینه نامت را که حض برد ز جنون و خرابیم فرهاد به زخم عشق و جنونی که بر دلم باشد نمی رود غم و مهر تو لحظه ای از یاد ببین گره زده ام بند قلب مستم را هزار مرتبه آقا به پنجره فولاد سلام خود به کنار هزار و یک بوسه برای تو بفرستم به روی شانه باد سپرده ام به امانت سرای صحن عتیق دل جنون زده ام را که بوده با تو رفیق نگاه نافذ تو کیمیا کند دل را مقیم میکده هل اتا کند دل را حریم پاک تو ای قبله گاه هفتم عشق غریق معرفت انمـــّـا کند دل را ز کاسه های طلایی چو تر شود هر لب به حوض کوثر و حق آشنا کند دل را صفای صحن و حریم و نگاه بر گنبد پر از طراوت و غرق صفا کند دل را دلیکه بی تو بماند نه دل که قطعه گل است محبتت حرم کبریا کند دل را اشاره ات به گدایی اگر شود شامل خدا گواه که بیت الرضا کند دل را میان این همه دلبر گدای حسن توام مرا به گوشه مقصوره جا بده مولا اشاره ای کن و بر دل صفا بده مولا دلم که خوررده گره کنج پنجره فولاد به یک عیادت نابت شفا بده مولا به زیر پای شریفت که مضجع نور است بیا و بر دل تنگم نوا بده مولا مرا ببر به حرم از همان حریم شریف برات و تذکره کربلا بده مولا جواز سامره و کاظمین و شهر نجف بقیع و گنبد و خیرالورا بده مولا تویی امام رئوف و منم شکسته دلی بیا و لذت عشق خدا بده مولا گدای پست و حقیرم نشسته بین رهت بیا و پادشهم کن به گوشه نگهت کبوترم کن و جلدم کن و بده دانه بریز دانه برایم امیر دردانه چو طوق بندگی خود به پای من بستی ز بندگی تو یابم مقام شاهانه من آب و دانه نخواهم ز سلفگان آقا اگر دهی به فضای حرم مرا خانه منم که از نفست ای همیشه حامی من اسیر حال جنونم مقیم میخانه میان حلقه مستان ز جمع مجنونان منم که شهره جمعم به مست دیوانه منم که در تب عشقت بسوزم ای دلبر منم که شعله گرفتم به سان پروانه الا تجسم عشق ای همیشه خوب و عطوف پناه مرغ دل من رضا امام رئوف __ ✍ ایام .